فیک (عشق اینه) پارت دوم
یوجون گفت:خواهر کوچولوی خودم تولدت مبارک.
گفتم:کوچولو؟من یا تو؟بالاخره تولدم شد.ببینم کادو برام چی گرفتین؟
هایجین:خب خب خب...تا الان منتظر بودم این سوالو بپرسی.ساعت چنده؟
گفتم: شیش و نیم.چطور؟
گفت:شیش و نیم؟بدو بدو وقت کیک خوردن نداریم بیا باید بریم به محل کادومون
من که کاملا تعجب کرده بودم رفتم بیرون که هایجین خیلی سریع یه تاکسی گرفت و سوارش شدیم.
(از دید تهیونگ)
امروز صبح یه ساسنگ کلی بهم گیر داده و اعصابم واقعا خورده.سرم بدجور درد میکنه.اگه اون عوضی رو پیداش کنم بهش نشون میدم اوففف.فک کنم یه دامن سفید و کراپ مشکی پوشیده بود.الانم که تا ساعت نه باید فن ساین باشیم.
(از دید ا/ت)
من که کلی کنجکاو بودم،منتظر بودم برسیم به یه مکان که تاکسی ترمز کرد.از پنجره بیرونو نگا کردم.وات؟فن ساین؟هایجین منو کشید بیرون و من مات و مبهوت داشتم نگاه میکردم که گفتم:ها...هایجین این...اینجا فن ساینه که.
گفت:بله.تولدت مبارک.اینم کادوی ما به تو.بدو بریم تو.
گفتم:ا...اما من آلبوم ندارم که
یوجون گفت:اونو من ردیفش کردم.
و یه آلبوم از یه کیسه که دستش بود در آورد.رفتیم تو و خیلیییی خوشحال بودم.من بایسم تهیونگ بود و بیشتر از همه برای اون ذوق داشتم البته ناگفته نمونه که استرس داشتم با همشون حرف بزنم.بعد از انجام یه سری کارا،اولین نفر رفتم نشستم جلوی نامجون و خیلی کیوت باهام صحبت کرد و بعد بقیه ی اعضا تا رسیدم به تهیونگ. یه لبخند دندون نمایی روی لبم بود.تهیونگ سرش پایین بود و وقتی آورد بالا و منو دید اخماش رفت تو هم و گفت:بیخیال نمیشی نه؟اینجا چه غلطی میکنی؟هدفت ازین کارا چیه؟
بعد دستشو گذاشت رو دستم و فشار داد و گفت:برو گمشو عوضی.فقط گمشو.(البته پسرم اینجوری نمیگه)
دستم زخم شد خیلی محکم فشار داد و خون اومد.من گریم گرفته بود.پا شدم و گفتم:نمیدونم فک کردین من کیم ولی من هیچ کاری باهاتون نکردم.من شما رو فقط آیدل و بایس خودم میدونم.
تهیونگ موهامو دید و زیر لبش جوری که منم فهمیدم گفت:و...ولی اون موهاش کوتاه بود.ببخشید.واقعا معذرت میخوام خانم.
من رفتم سمت در خروجی و رفتم بیرون.
از دید تهیونگ
وای نه من...من اونو با اون ساسنگ اشتباه گرفتم.ولی چقد خوشگل بود نه؟اه خدا لعنتت کنه تهیونگ(زبونتو گاز بگیر)دختره رفت بیرون که یه دختر دیگه پشت سرش بهش گفت آبجی...
بالاخره گذاشتم.
«لایک،فالو،کامنت»
گفتم:کوچولو؟من یا تو؟بالاخره تولدم شد.ببینم کادو برام چی گرفتین؟
هایجین:خب خب خب...تا الان منتظر بودم این سوالو بپرسی.ساعت چنده؟
گفتم: شیش و نیم.چطور؟
گفت:شیش و نیم؟بدو بدو وقت کیک خوردن نداریم بیا باید بریم به محل کادومون
من که کاملا تعجب کرده بودم رفتم بیرون که هایجین خیلی سریع یه تاکسی گرفت و سوارش شدیم.
(از دید تهیونگ)
امروز صبح یه ساسنگ کلی بهم گیر داده و اعصابم واقعا خورده.سرم بدجور درد میکنه.اگه اون عوضی رو پیداش کنم بهش نشون میدم اوففف.فک کنم یه دامن سفید و کراپ مشکی پوشیده بود.الانم که تا ساعت نه باید فن ساین باشیم.
(از دید ا/ت)
من که کلی کنجکاو بودم،منتظر بودم برسیم به یه مکان که تاکسی ترمز کرد.از پنجره بیرونو نگا کردم.وات؟فن ساین؟هایجین منو کشید بیرون و من مات و مبهوت داشتم نگاه میکردم که گفتم:ها...هایجین این...اینجا فن ساینه که.
گفت:بله.تولدت مبارک.اینم کادوی ما به تو.بدو بریم تو.
گفتم:ا...اما من آلبوم ندارم که
یوجون گفت:اونو من ردیفش کردم.
و یه آلبوم از یه کیسه که دستش بود در آورد.رفتیم تو و خیلیییی خوشحال بودم.من بایسم تهیونگ بود و بیشتر از همه برای اون ذوق داشتم البته ناگفته نمونه که استرس داشتم با همشون حرف بزنم.بعد از انجام یه سری کارا،اولین نفر رفتم نشستم جلوی نامجون و خیلی کیوت باهام صحبت کرد و بعد بقیه ی اعضا تا رسیدم به تهیونگ. یه لبخند دندون نمایی روی لبم بود.تهیونگ سرش پایین بود و وقتی آورد بالا و منو دید اخماش رفت تو هم و گفت:بیخیال نمیشی نه؟اینجا چه غلطی میکنی؟هدفت ازین کارا چیه؟
بعد دستشو گذاشت رو دستم و فشار داد و گفت:برو گمشو عوضی.فقط گمشو.(البته پسرم اینجوری نمیگه)
دستم زخم شد خیلی محکم فشار داد و خون اومد.من گریم گرفته بود.پا شدم و گفتم:نمیدونم فک کردین من کیم ولی من هیچ کاری باهاتون نکردم.من شما رو فقط آیدل و بایس خودم میدونم.
تهیونگ موهامو دید و زیر لبش جوری که منم فهمیدم گفت:و...ولی اون موهاش کوتاه بود.ببخشید.واقعا معذرت میخوام خانم.
من رفتم سمت در خروجی و رفتم بیرون.
از دید تهیونگ
وای نه من...من اونو با اون ساسنگ اشتباه گرفتم.ولی چقد خوشگل بود نه؟اه خدا لعنتت کنه تهیونگ(زبونتو گاز بگیر)دختره رفت بیرون که یه دختر دیگه پشت سرش بهش گفت آبجی...
بالاخره گذاشتم.
«لایک،فالو،کامنت»
۱۲.۵k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.