پارت ۶۱
من ازت متنفر نیستم
-تهیونگ چی؟ اون اینجا چیکارست؟
بورام: تهیونگ پسر رفیق بابای هه را بود که والدینش توی دریا غرق شدن
و اونا به فرزندی قبولش کردن فکر میکنم وقتی که 5سالش بوده
البته این چیزاییه ک مامان برام تعریف میکرد... شوگا بعد از دست دادن جین تهیونک و فقط داشت
تهیونگم از بچگی با شوگا بزرگ شده و اونا واقعا باهم صمیمی بودن
ولی اصلا رابطه خوبی با جین نداشت این خرف الان نیست همیشه همینطور بوده تهوینگم سه ساله پیش رفت لندن پیش خواهرش هه را
ولی من واقعا نمیدونم چیشده که یدفه همشون باهم سر و کلشون پیدا شده
تازع هه را هم میگه که کاملا شوگا رو یادش امده تمام عشقی که نسبت بهش داشته و این چرت و پرتا
واقعا به مغذ شوگا شک دارم... آخه لغنتی چجوری اینقد میتونی احمق باشی و کسی که کیلومتر ها ازت فاصله داشت و مثل آب خردن ولت کرده رفت و اونوقت بعد ده سال امده زر زر میکنه که عاشقته
واقعا نمیدونم باید چی بگم.. اینجا هن که کسی مارو آدم حساب نمیکنه
خیره شده بودم به کف زمین و تو فکر حرفایی ک بورام زده بود بودم
خدا میدونه قراره چ بلایی بر سر منه بدبخت بیاد... حتما طلاقم میده و بعدم ازم تا قرون پولاشو ازم میخاد
دستامو رو صورتم گذاشتم
خدایا... خودت کمکم کن
روی تخت نشسته بودم و تو فکر فرو رفته بودم
دیشب بعد یکساعت ک اونجا بودم شوکا منو رسوند خونه و بعدم رفت و تا الان نیومده حتی یه کلمه هم باهام حرف نزد
اون الان عشق اولشو بعد سال ها دیده کسی ک تمان قلبش رو بهش داده بود
واقعا احمقم که فکر کنم اون عاشق منه
........
کامنت نداریم
۲۰لایک
-تهیونگ چی؟ اون اینجا چیکارست؟
بورام: تهیونگ پسر رفیق بابای هه را بود که والدینش توی دریا غرق شدن
و اونا به فرزندی قبولش کردن فکر میکنم وقتی که 5سالش بوده
البته این چیزاییه ک مامان برام تعریف میکرد... شوگا بعد از دست دادن جین تهیونک و فقط داشت
تهیونگم از بچگی با شوگا بزرگ شده و اونا واقعا باهم صمیمی بودن
ولی اصلا رابطه خوبی با جین نداشت این خرف الان نیست همیشه همینطور بوده تهوینگم سه ساله پیش رفت لندن پیش خواهرش هه را
ولی من واقعا نمیدونم چیشده که یدفه همشون باهم سر و کلشون پیدا شده
تازع هه را هم میگه که کاملا شوگا رو یادش امده تمام عشقی که نسبت بهش داشته و این چرت و پرتا
واقعا به مغذ شوگا شک دارم... آخه لغنتی چجوری اینقد میتونی احمق باشی و کسی که کیلومتر ها ازت فاصله داشت و مثل آب خردن ولت کرده رفت و اونوقت بعد ده سال امده زر زر میکنه که عاشقته
واقعا نمیدونم باید چی بگم.. اینجا هن که کسی مارو آدم حساب نمیکنه
خیره شده بودم به کف زمین و تو فکر حرفایی ک بورام زده بود بودم
خدا میدونه قراره چ بلایی بر سر منه بدبخت بیاد... حتما طلاقم میده و بعدم ازم تا قرون پولاشو ازم میخاد
دستامو رو صورتم گذاشتم
خدایا... خودت کمکم کن
روی تخت نشسته بودم و تو فکر فرو رفته بودم
دیشب بعد یکساعت ک اونجا بودم شوکا منو رسوند خونه و بعدم رفت و تا الان نیومده حتی یه کلمه هم باهام حرف نزد
اون الان عشق اولشو بعد سال ها دیده کسی ک تمان قلبش رو بهش داده بود
واقعا احمقم که فکر کنم اون عاشق منه
........
کامنت نداریم
۲۰لایک
۵.۹k
۱۶ تیر ۱۴۰۲