پارت ۶۰ بورام ا/ت اصلا حالش خوب نیس بلندش کن ببرش
تو اتاقت
بورام سری تکون داد و بازوی منو گرفت و کمکم کرد که بلند بشم
به بهونه اینکه میخاد چیزی رو نشونم بده جیم شدیم و رفتیم طبقه بالا بورام در یه اتاق و باز کرد و منو به داخلش هدایت کرد
آروم و بیحال رفتم و نشستم رو تخت
که اونم بعد از بستن در یه صندلی آورد و رو به روی من نشست
سرم و با دستمام گرفتم
-خدایا اینجا داره چه اتفاقی میوفته؟
دیگه نتونستم تحمل کنم و به اشکام اجازع باریدن دادم
هقم هقم سکوت اتاق رو میشکست
بورام به طرفم امد و کنارم نشست و منو تو بغلش کشید محکم به خدم فشارش دادم و بیشتر زجه میزدم
آروم و نوازشگرانه دستش رو روی موهام میکشید
بورام: آروم باش دختر... آروم باش خواهری
-احساس میکنم خیلی بدبخت و تنهام بورام... خیلی... تازع داشتم مزع خشبختی رو میچشیدم تازه داشتم مزه عشق رو میچشیدم
چیشد؟ چیشد که به این سرنوشت دچار شدم؟ نمیدونم باید چیکار کنم؟
بورام: آره میدونم میفهمم عزیزم.. میفهمم.. من همچیو برات توضیح میدم
ازش جدا شدم و با چشم های اشکیم زل زدم تو چشماش
-من الان میخوام بدونم بورام... خواهش میکنم برام بگو اینجا چخبرا بخدا دارم دیوونه میشم
چند ثانیه ای خیره نگام کرد... بعد نگاهش و ازم گرفت و خیره شد به کف زمین
دستمو رو شونش گذاشتم و تکونش دادم
-بورام؟ خواهش میکنم التماست میکنم
سری تکون داد و شروع کرد به توضیح داد
بورام: این بر میگرده به خیلی وقت پیش..مال روزایی که شوگا اصلا این آدمی که الانه نبود... اون یه عاشق بود که قلبش و کاملا باخته بود
این دختری که پایین دیدی هه راست دختر خاله من هست
شوگا و هه را از بچگی بهم علاقه داشتن... ولی این عشق یک طرفه بود
این چیزیه ک شوگا بهش اعتقاد نداشت و هنوزم نداره... نفس عمیقی کشید
شوگا یه آدم برون گرا و شیطون بود... همیشه همه رو دست مینداخت و یا همه شوخی میکرد... با سوکجین آشنایی داری؟
سرم و به علامت آره تکون دادم
بورام: جین برادر بزرگتر منو شوگاست.. اون دوتا جونشونم برا هم میدادن
همیشه با هم بودن و هیچوقت از هم جدا نمیشدن
تمام کاراشون و باهم انجام میدادن... تا وقتی که جین با هه را تصادت کرد
هه را ضربه بدی بهش وارد شد و باعث شد که فراموشی بگیره
ولی این چیزیه که کل خانواده فکر میکنن
هه را یه آدم مارموز و دقل باز بود اون از عمدی خدشو انداخت جلوی ماشین جین و اصلا صدمه ای ندید.. چشماشو محمم رو هم فشار داد..
هه را و خانوادش جوری ک کسی شک نکنه از ثروت مندی جین سوءاستفاده کردن
آخه جین یه خاننده واقعا معروفه و ثروت زیادی داره
و کامل اون و پیش شوگا خراب کردن
جوری ک شوگا کامل از جین متنفر شد
جدا از اینا بهش تهمت زدن که
یه گیه .. بهش تهمت اینکه اون یه تجاوز گرع رو زدن و گفتن اون خلافکار و با کلی مدرک جعلی ک واقعا نمیدونم از کجاشون دراورده بودن
و تمامی اینا زیر سر هه را و پدر بی پدرش بود
دیقا این اتفاقا برمیگرده به ده سال پیش مال وقتی که من فقط 12سالم بود
من همه اینارو فهمیده بودم ولی چون بچه بودم هیجکس
ن منو ن حرفامو قبول نداشت بارها به شوگا این جرایانا رو گفتم ولی اون قبول نداشت و یه کله شق پیش نبود
هه را هم که خوب پول زد به جیب به بهونه اینکه شوگا رو ن میشناسع خیلی راحت رفت لندن و دیگ هیچ خبری ازش نشد
رفتن هه را حقیقت های تلخ و جعلی جین برای شوگا خیلی بد تموم شد
اون مثل آب خوردن دو آدم دوست داشتنی که تو زندگیش داشت و از دست داد
بورام سری تکون داد و بازوی منو گرفت و کمکم کرد که بلند بشم
به بهونه اینکه میخاد چیزی رو نشونم بده جیم شدیم و رفتیم طبقه بالا بورام در یه اتاق و باز کرد و منو به داخلش هدایت کرد
آروم و بیحال رفتم و نشستم رو تخت
که اونم بعد از بستن در یه صندلی آورد و رو به روی من نشست
سرم و با دستمام گرفتم
-خدایا اینجا داره چه اتفاقی میوفته؟
دیگه نتونستم تحمل کنم و به اشکام اجازع باریدن دادم
هقم هقم سکوت اتاق رو میشکست
بورام به طرفم امد و کنارم نشست و منو تو بغلش کشید محکم به خدم فشارش دادم و بیشتر زجه میزدم
آروم و نوازشگرانه دستش رو روی موهام میکشید
بورام: آروم باش دختر... آروم باش خواهری
-احساس میکنم خیلی بدبخت و تنهام بورام... خیلی... تازع داشتم مزع خشبختی رو میچشیدم تازه داشتم مزه عشق رو میچشیدم
چیشد؟ چیشد که به این سرنوشت دچار شدم؟ نمیدونم باید چیکار کنم؟
بورام: آره میدونم میفهمم عزیزم.. میفهمم.. من همچیو برات توضیح میدم
ازش جدا شدم و با چشم های اشکیم زل زدم تو چشماش
-من الان میخوام بدونم بورام... خواهش میکنم برام بگو اینجا چخبرا بخدا دارم دیوونه میشم
چند ثانیه ای خیره نگام کرد... بعد نگاهش و ازم گرفت و خیره شد به کف زمین
دستمو رو شونش گذاشتم و تکونش دادم
-بورام؟ خواهش میکنم التماست میکنم
سری تکون داد و شروع کرد به توضیح داد
بورام: این بر میگرده به خیلی وقت پیش..مال روزایی که شوگا اصلا این آدمی که الانه نبود... اون یه عاشق بود که قلبش و کاملا باخته بود
این دختری که پایین دیدی هه راست دختر خاله من هست
شوگا و هه را از بچگی بهم علاقه داشتن... ولی این عشق یک طرفه بود
این چیزیه ک شوگا بهش اعتقاد نداشت و هنوزم نداره... نفس عمیقی کشید
شوگا یه آدم برون گرا و شیطون بود... همیشه همه رو دست مینداخت و یا همه شوخی میکرد... با سوکجین آشنایی داری؟
سرم و به علامت آره تکون دادم
بورام: جین برادر بزرگتر منو شوگاست.. اون دوتا جونشونم برا هم میدادن
همیشه با هم بودن و هیچوقت از هم جدا نمیشدن
تمام کاراشون و باهم انجام میدادن... تا وقتی که جین با هه را تصادت کرد
هه را ضربه بدی بهش وارد شد و باعث شد که فراموشی بگیره
ولی این چیزیه که کل خانواده فکر میکنن
هه را یه آدم مارموز و دقل باز بود اون از عمدی خدشو انداخت جلوی ماشین جین و اصلا صدمه ای ندید.. چشماشو محمم رو هم فشار داد..
هه را و خانوادش جوری ک کسی شک نکنه از ثروت مندی جین سوءاستفاده کردن
آخه جین یه خاننده واقعا معروفه و ثروت زیادی داره
و کامل اون و پیش شوگا خراب کردن
جوری ک شوگا کامل از جین متنفر شد
جدا از اینا بهش تهمت زدن که
یه گیه .. بهش تهمت اینکه اون یه تجاوز گرع رو زدن و گفتن اون خلافکار و با کلی مدرک جعلی ک واقعا نمیدونم از کجاشون دراورده بودن
و تمامی اینا زیر سر هه را و پدر بی پدرش بود
دیقا این اتفاقا برمیگرده به ده سال پیش مال وقتی که من فقط 12سالم بود
من همه اینارو فهمیده بودم ولی چون بچه بودم هیجکس
ن منو ن حرفامو قبول نداشت بارها به شوگا این جرایانا رو گفتم ولی اون قبول نداشت و یه کله شق پیش نبود
هه را هم که خوب پول زد به جیب به بهونه اینکه شوگا رو ن میشناسع خیلی راحت رفت لندن و دیگ هیچ خبری ازش نشد
رفتن هه را حقیقت های تلخ و جعلی جین برای شوگا خیلی بد تموم شد
اون مثل آب خوردن دو آدم دوست داشتنی که تو زندگیش داشت و از دست داد
۲۳.۰k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.