حس هایِ بدُ منفی جهان را چقدر دیگر داخل قدرِ مطلق بفرستیم
حسهایِبدُمنفیجهان را چقدر دیگر داخل قدرِ مطلقبفرستیمتاسردُ یخ زده بیرون نیایند!؟
شکستگیهایِاتفاقهایِ خوب افتادهِ را؟چقدر دیگر با دستانِ زخمی تاول زدهجمعکنیم تا زخمنشود بر زخمهایِدیگرمان؟!
صدایِ شکستنهاآنقدر بلنداست کِ تشویش میکنددردِ سرِ این سرِ پر درد مارا.
سردردِما از دسمال بستن،گذشته..
قرصهاهم مارا جواب کردند..
ناچارُ بی چاره از این ناچاری..
خودم را میسپارم
بِ
لبهایِ اشک چکان، کِ جاهایِخالیِ آتش گرفته را فریاد میزنندُ چشم هایِ خالی از خندههایِخشکشدهچشم انتظار،گوش میکنند.
صدایی کِ از ته دلِ دفن شده میخاند..
بیا کِ این تن میرود رو بِ ویرانی.
پن:دارمازسردرد روانی میشم!یکمدیگهادامهپیداکنه میزنمزیرگریه همش تقصیرِ عطرِ گرمُ شیرینِ مزخرفه دوستمه،فکنمیکردم انقد سردرده ادامه پیدا کنه.
داشتمبرمیگشتمخونه،توخیابون یهپسربچهرو دیدمچون تو چشاش غم داشت نصف راهو بغض کردم،فقط چون بچهه توچشاش غم داشت.
احساسمیکنم اینروزا دارم پا بِ دیوونگی میزارم 😂
پن۲:هیمیگیدپرفبزارپرفبزار هیچیپیدانمیکنم،همینپستاییم کِ هیمیگید چقدر دارکهُ فلان یه ساعت اینستارو شخم میزنم تا پیداشه.☹😂
شکستگیهایِاتفاقهایِ خوب افتادهِ را؟چقدر دیگر با دستانِ زخمی تاول زدهجمعکنیم تا زخمنشود بر زخمهایِدیگرمان؟!
صدایِ شکستنهاآنقدر بلنداست کِ تشویش میکنددردِ سرِ این سرِ پر درد مارا.
سردردِما از دسمال بستن،گذشته..
قرصهاهم مارا جواب کردند..
ناچارُ بی چاره از این ناچاری..
خودم را میسپارم
بِ
لبهایِ اشک چکان، کِ جاهایِخالیِ آتش گرفته را فریاد میزنندُ چشم هایِ خالی از خندههایِخشکشدهچشم انتظار،گوش میکنند.
صدایی کِ از ته دلِ دفن شده میخاند..
بیا کِ این تن میرود رو بِ ویرانی.
پن:دارمازسردرد روانی میشم!یکمدیگهادامهپیداکنه میزنمزیرگریه همش تقصیرِ عطرِ گرمُ شیرینِ مزخرفه دوستمه،فکنمیکردم انقد سردرده ادامه پیدا کنه.
داشتمبرمیگشتمخونه،توخیابون یهپسربچهرو دیدمچون تو چشاش غم داشت نصف راهو بغض کردم،فقط چون بچهه توچشاش غم داشت.
احساسمیکنم اینروزا دارم پا بِ دیوونگی میزارم 😂
پن۲:هیمیگیدپرفبزارپرفبزار هیچیپیدانمیکنم،همینپستاییم کِ هیمیگید چقدر دارکهُ فلان یه ساعت اینستارو شخم میزنم تا پیداشه.☹😂
۲۲.۴k
۲۳ تیر ۱۴۰۰