اونا نمیدونن،تومالِ منی.
اونا نمیدونن،تومالِ منی.
اونانمیدونن تو قلبِ منی.
اونانمیدونن تو نباشی،میگیره دلم،میمیره دلم،زخم میخوره رو بخیه هایِ دوخته شدهُ زخم میشه رو زخمایِ دیگه.
اونا نمیدوننتو دلت بگیره،من چشام اشکُ خونُ باهم میریزه بیرون
اونا نمیدونن بغض یعنی چی،اونا نمیدونن نشستنُ دیدنت کِ داری آب میشی مثلِ شمعُ هیچ غلطی نشه کرد فقط عذابُ عذاب یعنی چی.
اونا نمیدونن نگرانی وسطِ خیابون تو ذلِ آفتابُ،فکرایِ قبل و بعد از خواب تو شبُ روزُ یعنی الان کجاستُ،خدا مراقبشی دیگِ ُ یعنی خودش مراقبهُ!
اگِنباشه چیُ،یعنی چیزیش نشه یعنیچی.
اونا نمیدونن کندنِ پوست لبُ همزمان لرزیدن دستا بعدِ اولین خبر گرفتن ازتُ،تپش قلب حینِ حرف زدنُ بازم بغضِ وقتِ خداحافظی یعنی چی.
اونا نمیدونن دلتنگیُ دلگیریُ لعنتی چرا من اینجوری شدمُ،مگِ میشه انقد بیقراریُ پرت کردن تو سرگرمیایِ مزخرف برایِ نابودیِ فکرُ خیالا یعنی چی.
اونا نمیدونن تو خوابمم،تو برا منیُ دستات مالِ مننُ،اونجام بیقرارتم یعنی چی.
اونا نمیدونن سرم پره از فکرت از ذکرت از خودت
از خودت
اونا نمیدونن هر وقت غم بشینه..
من هستم برات
من همین حوالی،پشتِ درایِ بسته اتاقیم کِ خودتو زندانی کردی توش
اونا نمیدونن حاضرم درُ بشکم شیشه هاشو خورد کنم تا بیامو بگیرمت تو بغلم،بگم تو گوشت قربونِ چشات..
نبینم اشک نشسته تو چشاتاا
اونا نمیدونن قلبم میتونه تو اون لحظه آتیش بگیره و بسوزه و جزغاله بشه.
اونا نمیدونن گاهی میخوام بشم نهنگُ گریه کنم
بشم گنجشکُ بغض کنم..
اونا هیچی نمیدونن..
هیچی
ولی من میدونم خیلی دوست دارم.
mohy
🌊هِی
اونانمیدونن تو قلبِ منی.
اونانمیدونن تو نباشی،میگیره دلم،میمیره دلم،زخم میخوره رو بخیه هایِ دوخته شدهُ زخم میشه رو زخمایِ دیگه.
اونا نمیدوننتو دلت بگیره،من چشام اشکُ خونُ باهم میریزه بیرون
اونا نمیدونن بغض یعنی چی،اونا نمیدونن نشستنُ دیدنت کِ داری آب میشی مثلِ شمعُ هیچ غلطی نشه کرد فقط عذابُ عذاب یعنی چی.
اونا نمیدونن نگرانی وسطِ خیابون تو ذلِ آفتابُ،فکرایِ قبل و بعد از خواب تو شبُ روزُ یعنی الان کجاستُ،خدا مراقبشی دیگِ ُ یعنی خودش مراقبهُ!
اگِنباشه چیُ،یعنی چیزیش نشه یعنیچی.
اونا نمیدونن کندنِ پوست لبُ همزمان لرزیدن دستا بعدِ اولین خبر گرفتن ازتُ،تپش قلب حینِ حرف زدنُ بازم بغضِ وقتِ خداحافظی یعنی چی.
اونا نمیدونن دلتنگیُ دلگیریُ لعنتی چرا من اینجوری شدمُ،مگِ میشه انقد بیقراریُ پرت کردن تو سرگرمیایِ مزخرف برایِ نابودیِ فکرُ خیالا یعنی چی.
اونا نمیدونن تو خوابمم،تو برا منیُ دستات مالِ مننُ،اونجام بیقرارتم یعنی چی.
اونا نمیدونن سرم پره از فکرت از ذکرت از خودت
از خودت
اونا نمیدونن هر وقت غم بشینه..
من هستم برات
من همین حوالی،پشتِ درایِ بسته اتاقیم کِ خودتو زندانی کردی توش
اونا نمیدونن حاضرم درُ بشکم شیشه هاشو خورد کنم تا بیامو بگیرمت تو بغلم،بگم تو گوشت قربونِ چشات..
نبینم اشک نشسته تو چشاتاا
اونا نمیدونن قلبم میتونه تو اون لحظه آتیش بگیره و بسوزه و جزغاله بشه.
اونا نمیدونن گاهی میخوام بشم نهنگُ گریه کنم
بشم گنجشکُ بغض کنم..
اونا هیچی نمیدونن..
هیچی
ولی من میدونم خیلی دوست دارم.
mohy
🌊هِی
۵۱.۳k
۲۵ تیر ۱۴۰۰