مامان من نمیخوام بایه مافیا ازدواج کنم میفهمییییییی؟!
مامان من نمیخوام بایه مافیا ازدواج کنم میفهمییییییی؟!
مامانش:دخترم باید ازدواج کنی
+نمیخوام
باباش:امروز عصر میان کم بحث کن
+ولی من
باباش:ولی ندارع دست تو نیس باید ازدواج کنی
+تند تند رفت سمت اتاقش و گریه کرد تا عصر گریه کرد چرا من باید بایه مافیا که نمیشسناسمش ازدواج کنم(گریه)
که صدای اومدن اونا اومد مادر پدرش بهشون خوش آمد میگفتن
از گوشه در اتاقش به اونا نگاه کرد
که یه پسر که قد بلند بود وارد خونه شد خیلی جذاب بود ولی ا/ت اونو دوست نداشت
یه لباس خیلی خوشگل پوشید و رفت پایین (لباسش اسلاید دو)
انقد گریه کرده بود که چشماش تار میدید
مامان بابای کوک:خب از نظرم جوونا برن صحبتاشونو بکنن
مامان و بابای ا/ت :برن مشکلی نیس دخترم ایشونو به اتاقت ببر و....
مامانش:دخترم باید ازدواج کنی
+نمیخوام
باباش:امروز عصر میان کم بحث کن
+ولی من
باباش:ولی ندارع دست تو نیس باید ازدواج کنی
+تند تند رفت سمت اتاقش و گریه کرد تا عصر گریه کرد چرا من باید بایه مافیا که نمیشسناسمش ازدواج کنم(گریه)
که صدای اومدن اونا اومد مادر پدرش بهشون خوش آمد میگفتن
از گوشه در اتاقش به اونا نگاه کرد
که یه پسر که قد بلند بود وارد خونه شد خیلی جذاب بود ولی ا/ت اونو دوست نداشت
یه لباس خیلی خوشگل پوشید و رفت پایین (لباسش اسلاید دو)
انقد گریه کرده بود که چشماش تار میدید
مامان بابای کوک:خب از نظرم جوونا برن صحبتاشونو بکنن
مامان و بابای ا/ت :برن مشکلی نیس دخترم ایشونو به اتاقت ببر و....
۱۱.۶k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.