گرشا+درهرصورت خوشبختم...
گرشا+درهرصورت خوشبختم...
ولی من خیلی بدبختم که هیزی مث تو اومده اینجا اه...
پندار_بفرمایید شیرینی دهنتونو شیرین کنین...زیرلب جورس من بشنوم اداما داد.
پندار_ای حناق بخورین..زهرماربخورین..
نوش آفرین پاشو روی اون یکی پاش انداخت جوری که دراین فرایند دارو ندراش و کل تشکیلاتش عیان شد ...من یکی که تهوع گرفتم...پندارم که باذکر خدایا توبه توبه..سعی کرد که بالا نیاره...
نوش آفرین_نه خیلی ممنون...من رژیم دارم میخوام هیکلم همینجور بی نقص بمونه!!
اوق..چه نازو عشوه ها...اه اه..
این چه لباسیه پوشیده...دارو ندارش که مشخصه..خاک برسرهرزه اشگ.نگاه چطور شالشو کنار میزنه..باشه بابا فهمیدیم سینه داری..هه..غیرتی شدم بدجورم غیرتی شدم..
پندار+فکرنمیکنی نوش آفرین خانوم ..که باید شالتو بپوشی؟!
اخ من فدات شم که اینقدرفهمیده ای...
من_پندار درست میگه...شالتونو سرکنین...
گرشا_خانم فرهمند؟
من+بله؟!
گرشا _چندسالتونه؟
پندار+ 123سال...
من+ببخشید؟!
گرشا_بله؟!
من+میخواستم بدونم...گرشا...اسم ...پسره یا دختر...
پندار پقی زد زیرخنده...
گرشا دستپاچه گفت
_وا...این چه سوالیه...معلومه اسم پسره دیگه...
من+نه آخه میدونین..نه این ابروتون شمشیریه...گونه هاتون سرخابیه ودماغتون قلمی و ناخوناتونم لاکش جیگری.میدونین..
قیافه اندرسفیهه به خودم گرفتم
_میدونین..امممم.یکم شکم برد..درجریانید که...
پندار دیگه داشت منفجرمیشد...
وای بزور جلو خندمونو گرفتیم که گثلا یخواد ضایعم کنه گفت
گرشا_از نوش آفرین شنیدم اسمتون بهاره است..ولی الان که بهارنیست...پاییزه...
من+ببخشید آقای گرزا...عه چیزه..گلشاو...نه..یعنی..گرگان..نه...ای بابا اسمتون چی بود اصن ای..
با لحن کشیده و نارحتی گفت._گرشاااااااگرزا چیه؟؟یعنی چه؟!
من+نمیدونین گرز چیه؟؟الان بهتون میگم..به این چوبای بزرگ هستا که میزنن توسراین و اون...به اینا میگن گرز...اوکی گرز...
پندار خندید...درهمین حین عمه پروانه پندارو صدا زد.پندار رفت تاکمکش کنه...
#رمان#رمانخونه
ولی من خیلی بدبختم که هیزی مث تو اومده اینجا اه...
پندار_بفرمایید شیرینی دهنتونو شیرین کنین...زیرلب جورس من بشنوم اداما داد.
پندار_ای حناق بخورین..زهرماربخورین..
نوش آفرین پاشو روی اون یکی پاش انداخت جوری که دراین فرایند دارو ندراش و کل تشکیلاتش عیان شد ...من یکی که تهوع گرفتم...پندارم که باذکر خدایا توبه توبه..سعی کرد که بالا نیاره...
نوش آفرین_نه خیلی ممنون...من رژیم دارم میخوام هیکلم همینجور بی نقص بمونه!!
اوق..چه نازو عشوه ها...اه اه..
این چه لباسیه پوشیده...دارو ندارش که مشخصه..خاک برسرهرزه اشگ.نگاه چطور شالشو کنار میزنه..باشه بابا فهمیدیم سینه داری..هه..غیرتی شدم بدجورم غیرتی شدم..
پندار+فکرنمیکنی نوش آفرین خانوم ..که باید شالتو بپوشی؟!
اخ من فدات شم که اینقدرفهمیده ای...
من_پندار درست میگه...شالتونو سرکنین...
گرشا_خانم فرهمند؟
من+بله؟!
گرشا _چندسالتونه؟
پندار+ 123سال...
من+ببخشید؟!
گرشا_بله؟!
من+میخواستم بدونم...گرشا...اسم ...پسره یا دختر...
پندار پقی زد زیرخنده...
گرشا دستپاچه گفت
_وا...این چه سوالیه...معلومه اسم پسره دیگه...
من+نه آخه میدونین..نه این ابروتون شمشیریه...گونه هاتون سرخابیه ودماغتون قلمی و ناخوناتونم لاکش جیگری.میدونین..
قیافه اندرسفیهه به خودم گرفتم
_میدونین..امممم.یکم شکم برد..درجریانید که...
پندار دیگه داشت منفجرمیشد...
وای بزور جلو خندمونو گرفتیم که گثلا یخواد ضایعم کنه گفت
گرشا_از نوش آفرین شنیدم اسمتون بهاره است..ولی الان که بهارنیست...پاییزه...
من+ببخشید آقای گرزا...عه چیزه..گلشاو...نه..یعنی..گرگان..نه...ای بابا اسمتون چی بود اصن ای..
با لحن کشیده و نارحتی گفت._گرشاااااااگرزا چیه؟؟یعنی چه؟!
من+نمیدونین گرز چیه؟؟الان بهتون میگم..به این چوبای بزرگ هستا که میزنن توسراین و اون...به اینا میگن گرز...اوکی گرز...
پندار خندید...درهمین حین عمه پروانه پندارو صدا زد.پندار رفت تاکمکش کنه...
#رمان#رمانخونه
۵۰۴
۰۴ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.