قسمت دوم:
قسمت دوم:
چرا ؟ چرا ؟ چرا؟
آخه چجوری تونستی اخراج شی؟ چرا انقدر تو دست پا چلفتی هستی آخه؟
مبینا در حالی که با یه دست توی سر خودش می کوبید کوسن مبل رو روی سر یاسمین هم میزد
یاسمین: مبینآ چرا میزنی آخخههه؟ گفتم که تقصیر من نبودم همش تقصیر اوت دختر مو صورتیس
من چیکار کنم آخه؟
مینا: وآو تو واقعا عرضه نداری حتی از حق خودت دفاع کنی تو چطور تونستی به راحتی بهش اجازه بدی بره تو دفتر مدیر پرونده ها رو دستکاری کنه بعد بندازه گردن تو ؟ مگه شهر هرته اکلی الکیم میشه مگه؟ اصلا مدرکی داشت؟
مبینا : راست میگه اون که مدرکی برای حرفش نداشت چطور مدیر باور کرد؟
یاسمین در حالی که سرخ شده بود : اممم راستش بهم گفتن اگه اعتراف کنم که کار من بود مجازاتم کمتر میشه😶
مینا: چیییی؟؟یاسمین تو اسکولی نه ؟ تو واقعا اسکولی ت تو چطور تونستی ؟ =\
یاسمین : هیی شما دوتا ! انقد دعوام نکنید خودتونم میدونید اگه من تقصیر رو به گردن نمیگرفتم برام بد میشد بابای دختره سهام داره به راحتی میتونست حتی منو بندازه زندان بخاطر اینکار
مبینا با ناراحتی زیاد سرش رو انداخت پایین و به مبل کهنه و قدیمی تکیه داد
مبینا : راست میگه ! کره هیچ قانونی برای حمایت از افراد خارجی نداره مطمئنا اگه به گردن نمیگرفت زندان مینداختنش میدونی که چقد سرسختن مخصوصا برای خارجیایی مثل ما
مینا: خب که چی ! الان در حال حاظر بدبخت به تمام معناییم تا دو روز دیگه خونمون رو از دست میدیم یاسمین هم بیکار شد
تازه داشتم به این فک میکردم که یاسمین از مدیرش یکم پول قرض بگیره که حالا ...×_×
یآسمین بدون هیچ حرفی داشت به سقف نگا میکرد
مینا: مبینا؟
:هآن؟
مینآ: گشنمه
مبینا در حالی که چپ چپ نگام میکرد گفت :هیچی واسه خوردن نداریم جنابعالی دیشب همه رو غارت کردی
:یآ این درس نیس من هر وقت گشنمه هیچی واسه خورد نیس توام همش میگی من غارتشون کردم
مبینا میخواست جوابم رو بده که یهو یاسمین از جاش بلند شد
یاسمین: هی شما دوتا به جای این حرفا پاشین بریم یه چیز بخوریم
مبینا : حتما پولشم عمم حساب میکنه دیگه؟ :/
یاسمین یه پس گردنی نثار مبینا کرد گفت : تو که هیچوقت پول نداری نه پول کرایه نه پول غذا رو داری
اون پولایی که وقبل از اینکه ایران بیاییم پس انداز کرده بودیم کجاس پس؟ هآن؟
مبینا درحالی که سرخ شده بود مشکوک گفت : ام عه خ خوب اونا رو که خ خرج کردیم دیگ
مینا : چه خرجی ؟ ما که تا حالا خرج آنچنانی نکردیم ینی پولی نداشتیم که خرج کنیم هرچی بود ته مونده پول اون وام بود دیگه
مبینا : اوووف الان وقت سوال پیچ کردنه منه؟ مگه گشنه نبودین؟بریم به حساب من عوضیآ :/
مینا در حالی که تازه صدای معده عزیزش به گوشش رسیده بود بدو بدو رفت که آماده بشه.
.
.
مینا: وآیی یاسی اینجا خیلی گرون نیس؟ عجب جاییه
مبینا: یآسی خآنوم فکر جیب منم کردی دیگه ؟ یه شب شام اینجا برابر با کرایه عقب موندمونه
یآسمین: هی مبینا زیادی اغراق نکن کره همجاش قشنگه اینجام زیاد گرون نیس قبلا اومدم نصف نصف حسابش میکنیم خسیس اعظم😒
در حآلی که سه تایی وارد رستوران میشدن گآرسون به طرفشون اومد خوش آمد گویی کرد و اون ها رو به طرف میزی راهنمایی کرد
مینا : اومم من که زیاد با غذاهای کره ای آشنا نیستم
مبی کآر خودته
یاسی: اره مبی جونم کار خودته یه چیز خوشمزه سفارش بده فقط هشت پا مشت پا نباشه هآ
مبینا : بآشه حآلا چون من خیلی مهربونمآ
یاسی : برو بابا تو مهربونی ؟ زود سفارش بده مردم از گشنگی
مبینا: مگ..
که هردوتاشون با جیغ آروم و شکه ی مینا برگشتن : ب بچه هآ ا او اونا یوگیوم و بم بم نیستن؟
پآیآن قسمت دوم
#fic_MM
چرا ؟ چرا ؟ چرا؟
آخه چجوری تونستی اخراج شی؟ چرا انقدر تو دست پا چلفتی هستی آخه؟
مبینا در حالی که با یه دست توی سر خودش می کوبید کوسن مبل رو روی سر یاسمین هم میزد
یاسمین: مبینآ چرا میزنی آخخههه؟ گفتم که تقصیر من نبودم همش تقصیر اوت دختر مو صورتیس
من چیکار کنم آخه؟
مینا: وآو تو واقعا عرضه نداری حتی از حق خودت دفاع کنی تو چطور تونستی به راحتی بهش اجازه بدی بره تو دفتر مدیر پرونده ها رو دستکاری کنه بعد بندازه گردن تو ؟ مگه شهر هرته اکلی الکیم میشه مگه؟ اصلا مدرکی داشت؟
مبینا : راست میگه اون که مدرکی برای حرفش نداشت چطور مدیر باور کرد؟
یاسمین در حالی که سرخ شده بود : اممم راستش بهم گفتن اگه اعتراف کنم که کار من بود مجازاتم کمتر میشه😶
مینا: چیییی؟؟یاسمین تو اسکولی نه ؟ تو واقعا اسکولی ت تو چطور تونستی ؟ =\
یاسمین : هیی شما دوتا ! انقد دعوام نکنید خودتونم میدونید اگه من تقصیر رو به گردن نمیگرفتم برام بد میشد بابای دختره سهام داره به راحتی میتونست حتی منو بندازه زندان بخاطر اینکار
مبینا با ناراحتی زیاد سرش رو انداخت پایین و به مبل کهنه و قدیمی تکیه داد
مبینا : راست میگه ! کره هیچ قانونی برای حمایت از افراد خارجی نداره مطمئنا اگه به گردن نمیگرفت زندان مینداختنش میدونی که چقد سرسختن مخصوصا برای خارجیایی مثل ما
مینا: خب که چی ! الان در حال حاظر بدبخت به تمام معناییم تا دو روز دیگه خونمون رو از دست میدیم یاسمین هم بیکار شد
تازه داشتم به این فک میکردم که یاسمین از مدیرش یکم پول قرض بگیره که حالا ...×_×
یآسمین بدون هیچ حرفی داشت به سقف نگا میکرد
مینا: مبینا؟
:هآن؟
مینآ: گشنمه
مبینا در حالی که چپ چپ نگام میکرد گفت :هیچی واسه خوردن نداریم جنابعالی دیشب همه رو غارت کردی
:یآ این درس نیس من هر وقت گشنمه هیچی واسه خورد نیس توام همش میگی من غارتشون کردم
مبینا میخواست جوابم رو بده که یهو یاسمین از جاش بلند شد
یاسمین: هی شما دوتا به جای این حرفا پاشین بریم یه چیز بخوریم
مبینا : حتما پولشم عمم حساب میکنه دیگه؟ :/
یاسمین یه پس گردنی نثار مبینا کرد گفت : تو که هیچوقت پول نداری نه پول کرایه نه پول غذا رو داری
اون پولایی که وقبل از اینکه ایران بیاییم پس انداز کرده بودیم کجاس پس؟ هآن؟
مبینا درحالی که سرخ شده بود مشکوک گفت : ام عه خ خوب اونا رو که خ خرج کردیم دیگ
مینا : چه خرجی ؟ ما که تا حالا خرج آنچنانی نکردیم ینی پولی نداشتیم که خرج کنیم هرچی بود ته مونده پول اون وام بود دیگه
مبینا : اوووف الان وقت سوال پیچ کردنه منه؟ مگه گشنه نبودین؟بریم به حساب من عوضیآ :/
مینا در حالی که تازه صدای معده عزیزش به گوشش رسیده بود بدو بدو رفت که آماده بشه.
.
.
مینا: وآیی یاسی اینجا خیلی گرون نیس؟ عجب جاییه
مبینا: یآسی خآنوم فکر جیب منم کردی دیگه ؟ یه شب شام اینجا برابر با کرایه عقب موندمونه
یآسمین: هی مبینا زیادی اغراق نکن کره همجاش قشنگه اینجام زیاد گرون نیس قبلا اومدم نصف نصف حسابش میکنیم خسیس اعظم😒
در حآلی که سه تایی وارد رستوران میشدن گآرسون به طرفشون اومد خوش آمد گویی کرد و اون ها رو به طرف میزی راهنمایی کرد
مینا : اومم من که زیاد با غذاهای کره ای آشنا نیستم
مبی کآر خودته
یاسی: اره مبی جونم کار خودته یه چیز خوشمزه سفارش بده فقط هشت پا مشت پا نباشه هآ
مبینا : بآشه حآلا چون من خیلی مهربونمآ
یاسی : برو بابا تو مهربونی ؟ زود سفارش بده مردم از گشنگی
مبینا: مگ..
که هردوتاشون با جیغ آروم و شکه ی مینا برگشتن : ب بچه هآ ا او اونا یوگیوم و بم بم نیستن؟
پآیآن قسمت دوم
#fic_MM
۱۳.۰k
۲۷ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.