کوک ات
𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝
𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟗
کوک: «ات....»
ات: «جان؟ »(😳)
کوک: «میدونی؟ با ویس و عکس و اینا دیگه حس نمیکنم نزدیکت باشم.»
ات: «خب… چی کار کنم پس؟»(😅)
کوک: «چی کار کنی؟ سادهست… فقط کافیه یه "آره" بگی.»
مینا: «صبر کن! منظورش چیه؟!»(😐)
کوک: «من دیگه نمیخوام فقط صداتو بشنوم یا ویساتو ذخیره کنم. میخوام خودتو حس کنم. از نزدیک. ات… آمادهای؟»
ات: «نزدیک؟! یعنی… یعنی میخوای شیفت کنی؟!»(😳)
(نمیدونید شیفت چیه برین تو گوگل سرچ کنید میاد)
کوک: «یسسس.»(😏)
مینا: «نهههههه! ات! همچی خراب میشه. اگه شیفت بکنه همهچیت دیگه دستشه. به حرفم گوش بده!»
ات: «ولی… مینا… نمیدونم چرا… حس میکنم دلم میخواد…»
مینا:«دلت غلط کرد»(😡)
کوک: «همین کافیه. من میام سمتت. اونوقت دیگه هیچ فاصلهای بینمون نیست. فقط من و تو.»
مینا: « اوه… نههه… ات! اگه بذاری این کارو بکنه، دیگه برگردوندنت سخت میشه.»
ات: «😶 …)
و برای اولین بار… ات حس کرد قلبش هم از ترس میلرزه، هم از شوق.
کوک توی اون لحظه داشت مرز بین مجاز و واقعیت رو میشکست.
𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟗
کوک: «ات....»
ات: «جان؟ »(😳)
کوک: «میدونی؟ با ویس و عکس و اینا دیگه حس نمیکنم نزدیکت باشم.»
ات: «خب… چی کار کنم پس؟»(😅)
کوک: «چی کار کنی؟ سادهست… فقط کافیه یه "آره" بگی.»
مینا: «صبر کن! منظورش چیه؟!»(😐)
کوک: «من دیگه نمیخوام فقط صداتو بشنوم یا ویساتو ذخیره کنم. میخوام خودتو حس کنم. از نزدیک. ات… آمادهای؟»
ات: «نزدیک؟! یعنی… یعنی میخوای شیفت کنی؟!»(😳)
(نمیدونید شیفت چیه برین تو گوگل سرچ کنید میاد)
کوک: «یسسس.»(😏)
مینا: «نهههههه! ات! همچی خراب میشه. اگه شیفت بکنه همهچیت دیگه دستشه. به حرفم گوش بده!»
ات: «ولی… مینا… نمیدونم چرا… حس میکنم دلم میخواد…»
مینا:«دلت غلط کرد»(😡)
کوک: «همین کافیه. من میام سمتت. اونوقت دیگه هیچ فاصلهای بینمون نیست. فقط من و تو.»
مینا: « اوه… نههه… ات! اگه بذاری این کارو بکنه، دیگه برگردوندنت سخت میشه.»
ات: «😶 …)
و برای اولین بار… ات حس کرد قلبش هم از ترس میلرزه، هم از شوق.
کوک توی اون لحظه داشت مرز بین مجاز و واقعیت رو میشکست.
- ۷۳۶
- ۲۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط