عشق بی نهایت جونگ کوک پارت ۱۳
پارت سیزدهم
بریم جا پسرا
#نامجون
رفتم تو خونه که شوگا گفت چی شده لپات گل انداخته نامجون:
خب هوای بیرون خیلی سرده منم اینطوری شدم شوگا:باشه
#می چا
می چا:ای دختر چه خرشانسی خوش به حالت
بعد رفتم سر گوشیم که جواب نامجون رو بدم
نوشته بود:عالی واقعا دستت درد نکنه بعدش با یه استیکر جوابشو دادم و افلاین شدم
من هر جور شده باید این دوتا رو بهم برسونم
#نامجون
گفتم از دست اینا در برم ولی خیلی گشنم بود رفتم تو اشپزخونه جین حواسش نبود آروم رفتم میخواستم یه زره از نودل سیاه بردارم که یهو با کف گیر برگشت سمتم
جین:عزیزم داری چیکار میکنی؟
نامجون:هیچی فقط یکم گشنمه
جین یکم سرخ شد
جین:دستاتو شستی اومدی نودل میخوری؟
بعد با کف گیر دنبالم کرد
نامجون:هی هیونگ بس کن بچه که نیستم با قاشق داشتم میخوردم
جین:توووو وایستا ببینم وایستاااااااا
دیگه هر دوتامون نفس کم آوردیم از بس دوییدیم
نامجون:اه جین بسه دیگه شبیه بچه دوساله ها شدیم یه نگاه به خودت بنداز آقای ورلد واید هندسام
جین:چیه از تو که بهترم حالا ولش ولی آخرین بارت باشه که اینطوری نودل بخوری
نامجون:باشه و بعد رفتیم تو
۳ ماه بعد...
#می چا
بازم یه روز خسته کننده دیگه استاد اومد داخل امروز اصلا حوصله کلاس رو نداشتم
می چا:هعی جیا من اصلا حوصله ندارم جیا:منم
می چا :چیکار کنیم؟
جیا:بشین سر جات صبر کن این کلاس تموم بشه میریم پارک
با این حرفش بازم یه فکری به سرم زد!
نامجون و جیا ۳ ماهه با هم قرار میزارن امیدوارم نامجون جیا رو شناخته باشه و تصمیمش هم منو هم جیا رو خوشحال کنه {تو این ۳ ماه اصلا بهم نگفتن که همو دوست دارن فقط همو میدیدن و حرف میزدن} زنگ خورد رفتیم تو خوابگاه لباسامون رو عوض کردیم دیدم جیا داره لباس انتخاب میکنه و حواسش نیست رفتم گوشیم و برداشتم و به نامجون پیام دادم
می چا:سلام سوکجینی اگه میتونی بیا پارک .... منو جیا هم داریم میریم اونجا
بعد چند ثانیه جواب داد
نامجون:سلام می چا باشه کمپانی ام الان میام راستی من همه ی فکرامو توی این ۳ ماه کردم جیا واقعا دختر بی نظیریه من امروز علاقمو بهش میگم
می چا:واقعا خیلی خوشحالم که تونستی تصمیم خوبی بگیری پس من منتظرتم و رفتم آماده شدم
بریم جا پسرا
#نامجون
رفتم تو خونه که شوگا گفت چی شده لپات گل انداخته نامجون:
خب هوای بیرون خیلی سرده منم اینطوری شدم شوگا:باشه
#می چا
می چا:ای دختر چه خرشانسی خوش به حالت
بعد رفتم سر گوشیم که جواب نامجون رو بدم
نوشته بود:عالی واقعا دستت درد نکنه بعدش با یه استیکر جوابشو دادم و افلاین شدم
من هر جور شده باید این دوتا رو بهم برسونم
#نامجون
گفتم از دست اینا در برم ولی خیلی گشنم بود رفتم تو اشپزخونه جین حواسش نبود آروم رفتم میخواستم یه زره از نودل سیاه بردارم که یهو با کف گیر برگشت سمتم
جین:عزیزم داری چیکار میکنی؟
نامجون:هیچی فقط یکم گشنمه
جین یکم سرخ شد
جین:دستاتو شستی اومدی نودل میخوری؟
بعد با کف گیر دنبالم کرد
نامجون:هی هیونگ بس کن بچه که نیستم با قاشق داشتم میخوردم
جین:توووو وایستا ببینم وایستاااااااا
دیگه هر دوتامون نفس کم آوردیم از بس دوییدیم
نامجون:اه جین بسه دیگه شبیه بچه دوساله ها شدیم یه نگاه به خودت بنداز آقای ورلد واید هندسام
جین:چیه از تو که بهترم حالا ولش ولی آخرین بارت باشه که اینطوری نودل بخوری
نامجون:باشه و بعد رفتیم تو
۳ ماه بعد...
#می چا
بازم یه روز خسته کننده دیگه استاد اومد داخل امروز اصلا حوصله کلاس رو نداشتم
می چا:هعی جیا من اصلا حوصله ندارم جیا:منم
می چا :چیکار کنیم؟
جیا:بشین سر جات صبر کن این کلاس تموم بشه میریم پارک
با این حرفش بازم یه فکری به سرم زد!
نامجون و جیا ۳ ماهه با هم قرار میزارن امیدوارم نامجون جیا رو شناخته باشه و تصمیمش هم منو هم جیا رو خوشحال کنه {تو این ۳ ماه اصلا بهم نگفتن که همو دوست دارن فقط همو میدیدن و حرف میزدن} زنگ خورد رفتیم تو خوابگاه لباسامون رو عوض کردیم دیدم جیا داره لباس انتخاب میکنه و حواسش نیست رفتم گوشیم و برداشتم و به نامجون پیام دادم
می چا:سلام سوکجینی اگه میتونی بیا پارک .... منو جیا هم داریم میریم اونجا
بعد چند ثانیه جواب داد
نامجون:سلام می چا باشه کمپانی ام الان میام راستی من همه ی فکرامو توی این ۳ ماه کردم جیا واقعا دختر بی نظیریه من امروز علاقمو بهش میگم
می چا:واقعا خیلی خوشحالم که تونستی تصمیم خوبی بگیری پس من منتظرتم و رفتم آماده شدم
۲۰.۰k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.