عشق بی نهایت جونگ کوک پارت ۱۲
پارت دوازدهم
خیلی شکه شده بودم که یهو گفت
نامجون:نمی خوای سلام کنی
که به خودم اومد وگفتم:ببخشید حواسم نبود چون اصلا انتظار اینکه تو بیای اینجا رو نداشتم
نامجون:اها خوبه
داشتم دورو برم رو نگاه میکردم که می چا رو پیدا کنم ولی هرچی میگشتم نبود
نامجون:دنبال کسی هستی؟
جیا :خب راستش اره قبل اینکه بیای می چا رفت سرویس تا الان نیومده
نامجون:ولش کن اون الانا نمیاد
جیا:چی اونوقت چرا؟
نامجون:شاید بعدا فهمیدی راستی یکم از خودت بگو خیلی دوست دارم یه آرمی ایرانی رو بشناسم
همین طوری حرف میزدید و از خصوصیات هم به هم میگفتین نیم ساعت بعد از نامجون خداحافظی کردم و یاد می چا افتادم با خودم گفتم بهش زنگ بزنم گوشیم رو برداشتم و بهش زنگ زدم یه بوق دو بوق و سه بوق برداشت
می چا:الو بله جیا
جیا:کجا غیبت زد دختر؟
می چا:هیچی یه اتفاقی افتاد مجبور شدم بدون اینکه بهت بگم بیام خوابگاه
جیا:اونوقت چه اتفاقی که بی خبری رفتی؟ می چا :چیه گیر دادی یه چیزی بود دیگه حالا تو هم زود بیا ببینم چرا اینقدر دیر کردی
جیا:وییی نمیدونی چه اتفاقی افتاد صبر کن بیام برات توضیح میدم
می چا :باش بای بای و تلفنو قطع کردم
#نامجون
ازش خداحافظی کردم و رفتم تو راه خوابگاه خیلی به خصوصیاتش فکر کردم به نظرم خیلی شباهت داشتیم ولی نباید زود تصمیم بگیرم چون اینطوری دارم با آینده خودم و جیا بازی میکنم همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که رسیدم رفتم تو خوابگاه شوگا یهو از تو اتاقش اومد بیرون
شوگا:هعی نامجونیاا چرا لپات گل انداخته چون اصلا نمیخواستم هیچی به روم بیارم گفتم
نامجون:هوای بیرون خیلی سرده منم اینطوری شدم
شوگا:خیل خوب
#می چا
تا جیا بهم زنگ زد فهمیدم قرارشون تموم شده فورا به نامجون پیام دادم
می چا: سلام خوبی سوکجینی قرار چطور بود؟بعد چند دیقه جواب داد که یهو جیا اومد یه لحظه هول شدم ولی بعد ضایع بازی هامو گذاشتم کنار
می چا:ای دختر بگو ببینم بدون من چیکار کردی که اینقدر دیر کردی؟
جیا: وای نمیدونی تو که رفتی یه مرده اومد نشست رو صندلیت .... و کل ماجرا رو برات توضیح میده
خیلی شکه شده بودم که یهو گفت
نامجون:نمی خوای سلام کنی
که به خودم اومد وگفتم:ببخشید حواسم نبود چون اصلا انتظار اینکه تو بیای اینجا رو نداشتم
نامجون:اها خوبه
داشتم دورو برم رو نگاه میکردم که می چا رو پیدا کنم ولی هرچی میگشتم نبود
نامجون:دنبال کسی هستی؟
جیا :خب راستش اره قبل اینکه بیای می چا رفت سرویس تا الان نیومده
نامجون:ولش کن اون الانا نمیاد
جیا:چی اونوقت چرا؟
نامجون:شاید بعدا فهمیدی راستی یکم از خودت بگو خیلی دوست دارم یه آرمی ایرانی رو بشناسم
همین طوری حرف میزدید و از خصوصیات هم به هم میگفتین نیم ساعت بعد از نامجون خداحافظی کردم و یاد می چا افتادم با خودم گفتم بهش زنگ بزنم گوشیم رو برداشتم و بهش زنگ زدم یه بوق دو بوق و سه بوق برداشت
می چا:الو بله جیا
جیا:کجا غیبت زد دختر؟
می چا:هیچی یه اتفاقی افتاد مجبور شدم بدون اینکه بهت بگم بیام خوابگاه
جیا:اونوقت چه اتفاقی که بی خبری رفتی؟ می چا :چیه گیر دادی یه چیزی بود دیگه حالا تو هم زود بیا ببینم چرا اینقدر دیر کردی
جیا:وییی نمیدونی چه اتفاقی افتاد صبر کن بیام برات توضیح میدم
می چا :باش بای بای و تلفنو قطع کردم
#نامجون
ازش خداحافظی کردم و رفتم تو راه خوابگاه خیلی به خصوصیاتش فکر کردم به نظرم خیلی شباهت داشتیم ولی نباید زود تصمیم بگیرم چون اینطوری دارم با آینده خودم و جیا بازی میکنم همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که رسیدم رفتم تو خوابگاه شوگا یهو از تو اتاقش اومد بیرون
شوگا:هعی نامجونیاا چرا لپات گل انداخته چون اصلا نمیخواستم هیچی به روم بیارم گفتم
نامجون:هوای بیرون خیلی سرده منم اینطوری شدم
شوگا:خیل خوب
#می چا
تا جیا بهم زنگ زد فهمیدم قرارشون تموم شده فورا به نامجون پیام دادم
می چا: سلام خوبی سوکجینی قرار چطور بود؟بعد چند دیقه جواب داد که یهو جیا اومد یه لحظه هول شدم ولی بعد ضایع بازی هامو گذاشتم کنار
می چا:ای دختر بگو ببینم بدون من چیکار کردی که اینقدر دیر کردی؟
جیا: وای نمیدونی تو که رفتی یه مرده اومد نشست رو صندلیت .... و کل ماجرا رو برات توضیح میده
۲۲.۹k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.