پارت۶
پارت۶
ویو(ا.ت)
مچ دستمو گرفت بردم تو عمارت
ا.ت:جیمین چیکار میکنی دستمو ول کن(یکم با داد)
جیمین:اههه بیب اینقدر حرف نزن وگرنه نمیتونم تا روزه عروسیمون صبر کنم که تو رو ماله خودم کنم پس ساکت باش رو عصاب ددی راه نرو
ا.ت:چچچچی؟؟چه عروسی ددی چیه؟
جیمین:اوووف خستم کردی بیب دوست ندارم دست روت بلند کنم اما مجبورم کردی که همچین کاریرو انجام بدم بردم تو یه اتاق بزرگ و قشنگ بود منو انداخت رو تخت ......پارت بعد اسمات فقط کسایی که جنبه دارن ببینن دیگه نیان تو پی وی بگن چه پرویی و این حرفا گفته باشم
ویو(ا.ت)
مچ دستمو گرفت بردم تو عمارت
ا.ت:جیمین چیکار میکنی دستمو ول کن(یکم با داد)
جیمین:اههه بیب اینقدر حرف نزن وگرنه نمیتونم تا روزه عروسیمون صبر کنم که تو رو ماله خودم کنم پس ساکت باش رو عصاب ددی راه نرو
ا.ت:چچچچی؟؟چه عروسی ددی چیه؟
جیمین:اوووف خستم کردی بیب دوست ندارم دست روت بلند کنم اما مجبورم کردی که همچین کاریرو انجام بدم بردم تو یه اتاق بزرگ و قشنگ بود منو انداخت رو تخت ......پارت بعد اسمات فقط کسایی که جنبه دارن ببینن دیگه نیان تو پی وی بگن چه پرویی و این حرفا گفته باشم
۵.۱k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.