وقتی میری پیشش باشگاه و...
وقتی میری پیشش باشگاه و...
فصل دوم
پارت ۴
تهیونگ بعد از اینکه مطمئن شد کوک خوابش برده لباساشو پوشید و سوئیچ ماشین رو برداشت به سمت در حرکت کرد...
سوار ماشینش شد و به قبرستونی ک ا.ت توش بود راه افتاد...
.
.
.
.
از ماشین پیاده شد...به سمت قبر ا.ت رفت...نشست کنار قبرش...
تهیونگ: ا.ت...عشقم...من ک میدونم زنده ای...نمیخوای برگردی پیشم...دلم برات تنگ شده ها...اگ بیای برات شیر قهوه میگیرم...کوکی...بستنی...غذا و هرچی ک ت بگی...فق برگرد...میدونی چیه...وقتایی ک کوک میشینه پیشم و گریه میکنه سعی میکنم تمام تلاشمو بکنم تا آرومش کنم...ول کسی نیس منو آروم کنه،من نشون نمیدم چقد ناراحتم...چون دوص ندارم بقیه ناراحتیشون بیشتر شه ... میخوام کاری کنم که خوشحالشن...ولی نمیتونم...نمیشه...حالشون خیلی بدتره از این حرفاس...میشه برگردی و کمکم کنی؟(گریه کردن)
ا.ت ک دیگ تاغت نیاورده بود از پشت درخت اومد بیرون...تهیونگ و از پشت بغل کرد...
ا.ت: من اینجام تهیونگی...من پیشتم...
تهیونگ برگشت و پشتش رو نگا کرد...
تهیونگ:ااا..ااا.ت...ا.ت...خو...خودتی...
ا.ت انگشت اشاره اش رو میزاره رو لبای تهیونگ...
ا.ت: هیسسس...اره...خودمم...
تهیونگ: با...باورم..نمیشه...
ا.ت تهیونگ و بغل میکنه
ا.ت: تهیونگاااا...من ا.تم...زندم و سالم
تهیونگ از ذوق شدیدی ک داش ا.ت رو بلند کرد و تو هوا چرخوند...
تهیونگ: وایییی...ا.ت برگشتتت...ا.تم برگشت پیشمممم
ا.ت: آروم باش تهیونگ(خنده)
تهیونگ: نمیتونمممم...ا.تم برگشته پیشمممم...(جیخخخ=/)
تهیونگ ا.ت رو گذاشت رو زمین با حالت سوالی نگاش میکرد
ا.ت: چی شده...چرا اینجوری نگام میکن(خنده)
تهیونگ: اگ تو الان اینجایی...اینی ک تو قبره کیه؟
ا.ت: خب خب خب...بیا بریم خونه من هرچی هست و بهت توضیح میدم...فقط کوک و بقیه نباید از اومدن من یا اینکه من زندم چیزی بفهمن
تهیونگ:چ...چرا؟
ا.ت: بیا بریم خونه بهت همه چیز و میگم...
تهیونگ با ا.ت سوار ماشین شدن و به سمت خونه رفتن...
(فلش بک ب وقتی ک رسیدن خونه)
ا.ت: خب...بیا بریم تو
تهیونگ دیت ا.ت رو گرفت
تهیونگ: بریم
ا.ت کلید رو برداشت و در خونه رو باز کرد ک جیمین با شتاب اومد سمتش
جیمین: ا.ت.. حالت خوبه...کجا رفته بودی...چرا بهم هیچی نگفتی داری میری...نمیگی نگران میشم...اگ ی اتفاقی برات میوفتاد چی...
ا.ت: هی جیمین... ب نفس بگیر... رفته بودم سر قبرم و ته ته رو اوردم پیش خودم...
جیمین: ته ..ته؟
جیمین ک اصلا متوجه تهیونگ نشده بود برگشت سمتش...
جیمین:(خنده) قی...قیافشو(جججرر=//)
تهیونگ:جی..جیمین...تو میدونستی...
جیمین: آره...
تهیونگ: پس چرا ب من نگفتی...کره خر بز عنتر گاو انگل...
جیمین: چون خودش میخواست...ب من چ ... بعدشم کصکش چرا ب من اینقد فحش میدی وقتی چیزی نمیدونی...
فصل دوم
پارت ۴
تهیونگ بعد از اینکه مطمئن شد کوک خوابش برده لباساشو پوشید و سوئیچ ماشین رو برداشت به سمت در حرکت کرد...
سوار ماشینش شد و به قبرستونی ک ا.ت توش بود راه افتاد...
.
.
.
.
از ماشین پیاده شد...به سمت قبر ا.ت رفت...نشست کنار قبرش...
تهیونگ: ا.ت...عشقم...من ک میدونم زنده ای...نمیخوای برگردی پیشم...دلم برات تنگ شده ها...اگ بیای برات شیر قهوه میگیرم...کوکی...بستنی...غذا و هرچی ک ت بگی...فق برگرد...میدونی چیه...وقتایی ک کوک میشینه پیشم و گریه میکنه سعی میکنم تمام تلاشمو بکنم تا آرومش کنم...ول کسی نیس منو آروم کنه،من نشون نمیدم چقد ناراحتم...چون دوص ندارم بقیه ناراحتیشون بیشتر شه ... میخوام کاری کنم که خوشحالشن...ولی نمیتونم...نمیشه...حالشون خیلی بدتره از این حرفاس...میشه برگردی و کمکم کنی؟(گریه کردن)
ا.ت ک دیگ تاغت نیاورده بود از پشت درخت اومد بیرون...تهیونگ و از پشت بغل کرد...
ا.ت: من اینجام تهیونگی...من پیشتم...
تهیونگ برگشت و پشتش رو نگا کرد...
تهیونگ:ااا..ااا.ت...ا.ت...خو...خودتی...
ا.ت انگشت اشاره اش رو میزاره رو لبای تهیونگ...
ا.ت: هیسسس...اره...خودمم...
تهیونگ: با...باورم..نمیشه...
ا.ت تهیونگ و بغل میکنه
ا.ت: تهیونگاااا...من ا.تم...زندم و سالم
تهیونگ از ذوق شدیدی ک داش ا.ت رو بلند کرد و تو هوا چرخوند...
تهیونگ: وایییی...ا.ت برگشتتت...ا.تم برگشت پیشمممم
ا.ت: آروم باش تهیونگ(خنده)
تهیونگ: نمیتونمممم...ا.تم برگشته پیشمممم...(جیخخخ=/)
تهیونگ ا.ت رو گذاشت رو زمین با حالت سوالی نگاش میکرد
ا.ت: چی شده...چرا اینجوری نگام میکن(خنده)
تهیونگ: اگ تو الان اینجایی...اینی ک تو قبره کیه؟
ا.ت: خب خب خب...بیا بریم خونه من هرچی هست و بهت توضیح میدم...فقط کوک و بقیه نباید از اومدن من یا اینکه من زندم چیزی بفهمن
تهیونگ:چ...چرا؟
ا.ت: بیا بریم خونه بهت همه چیز و میگم...
تهیونگ با ا.ت سوار ماشین شدن و به سمت خونه رفتن...
(فلش بک ب وقتی ک رسیدن خونه)
ا.ت: خب...بیا بریم تو
تهیونگ دیت ا.ت رو گرفت
تهیونگ: بریم
ا.ت کلید رو برداشت و در خونه رو باز کرد ک جیمین با شتاب اومد سمتش
جیمین: ا.ت.. حالت خوبه...کجا رفته بودی...چرا بهم هیچی نگفتی داری میری...نمیگی نگران میشم...اگ ی اتفاقی برات میوفتاد چی...
ا.ت: هی جیمین... ب نفس بگیر... رفته بودم سر قبرم و ته ته رو اوردم پیش خودم...
جیمین: ته ..ته؟
جیمین ک اصلا متوجه تهیونگ نشده بود برگشت سمتش...
جیمین:(خنده) قی...قیافشو(جججرر=//)
تهیونگ:جی..جیمین...تو میدونستی...
جیمین: آره...
تهیونگ: پس چرا ب من نگفتی...کره خر بز عنتر گاو انگل...
جیمین: چون خودش میخواست...ب من چ ... بعدشم کصکش چرا ب من اینقد فحش میدی وقتی چیزی نمیدونی...
۹۲.۶k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.