وقتی میری پیشش باشگاه و...
وقتی میری پیشش باشگاه و...
فصل دوم
پارت ۳
(ویو تهیونگ)
نشسته بودم رومبل...ب بدختیام فک میکردم...یعنی همون دختره ک همیشه لباس سیاه میپوشه و ماسک و کلاه میزنه میتونه همون ا.ت باشه...قیافش و ندیدم...ولی رفتاراش مث ا.ت میمونه...
.
تو فکر بودم ک صدای زنگ در خورد...
درو باز کردم و با کوک ک زیر چشمش گودی افتاده بود مواجه شدم...تا دیدمش بغلش کردم نذاشتم هیچ حرفی از دهنش بیرون بیاد...
تهیونگ: کوککک...رفیق باخودت داری چیکار میکنی...دیگ نمیزارم بری تو اون قبرستون لعنتی...
کوک: ولی من میخوام...میخوام فق اجیمو ببینم...(بابغض)
تهیونگ: اوک...ول از این ب بعد منم باهات میام...نمیزارم تنها بری...
کوک: ولی...
تهیونگ: هیس...برو بگیر بخواب...
کوک: ممنونم ته ته...شبت خوش...
کوک رفت تو اتاقش
تهیونگ هم رو زانوهاش فرود اومد و اشکاش بی اختیار گونهاش خیس کرد...
تهیونگ: ا.ت...من میدونم زنده ای...خواهش میکنم برگرد پیشمون....
.
.
.
.
.
خیلی کم بود میدونم...ببخشید...ولی اگ تونستم فردا جبران میکنم:)
ببخشید...
فصل دوم
پارت ۳
(ویو تهیونگ)
نشسته بودم رومبل...ب بدختیام فک میکردم...یعنی همون دختره ک همیشه لباس سیاه میپوشه و ماسک و کلاه میزنه میتونه همون ا.ت باشه...قیافش و ندیدم...ولی رفتاراش مث ا.ت میمونه...
.
تو فکر بودم ک صدای زنگ در خورد...
درو باز کردم و با کوک ک زیر چشمش گودی افتاده بود مواجه شدم...تا دیدمش بغلش کردم نذاشتم هیچ حرفی از دهنش بیرون بیاد...
تهیونگ: کوککک...رفیق باخودت داری چیکار میکنی...دیگ نمیزارم بری تو اون قبرستون لعنتی...
کوک: ولی من میخوام...میخوام فق اجیمو ببینم...(بابغض)
تهیونگ: اوک...ول از این ب بعد منم باهات میام...نمیزارم تنها بری...
کوک: ولی...
تهیونگ: هیس...برو بگیر بخواب...
کوک: ممنونم ته ته...شبت خوش...
کوک رفت تو اتاقش
تهیونگ هم رو زانوهاش فرود اومد و اشکاش بی اختیار گونهاش خیس کرد...
تهیونگ: ا.ت...من میدونم زنده ای...خواهش میکنم برگرد پیشمون....
.
.
.
.
.
خیلی کم بود میدونم...ببخشید...ولی اگ تونستم فردا جبران میکنم:)
ببخشید...
۶۳.۷k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.