پارت ۹۲

جونگ‌کوک چشم باز کرد. سرمش تموم شده بود، سوزن دیگه توی دستش نبود. یه نگاه دور تا دور اتاق انداخت و سریع از تخت بلند شد. بدون اینکه به خودش برسه، از اتاق زد بیرون.

جونگ‌سو جلوش پرید:
– «اَه… وایسا، کجا میری؟!»

جونگ‌کوک با صدای گرفته گفت:
– «ات کجاست؟»

جونگ‌سو آهی کشید:
– «توی اتاقه… برو پیشش.»

جونگ‌کوک با قدم‌های تند رفت سمت اتاق. درو باز کرد، دید پرستار داره سرم ات رو از دستش درمیاره. رفت تو، خم شد جلو و پرسید:
– «حالت چطوره؟»

ات لبخند سردی زد و گفت:
– «یادت نره من عقرب سرخم… با این مسخره‌بازیا چیزیم نمیشه.»

جونگ‌کوک یه لحظه اخماشو کشید تو هم، صداش پر از عصبانیت شد:
– «آره؟ همینجوری داشتی می‌مُردی!»

ات نگاهشو ازش گرفت و با طعنه گفت:
– «فک کنم خوشحال می‌شدی اگه می‌مُردم.»

جونگ‌کوک دندوناشو به هم فشار داد و گفت:
– «خفه شو.»
بعد بدون اینکه چیزی دیگه بگه، برگشت و از اتاق زد بیرون.

تو راهرو تهیونگ رو دید. گفت:
– «برو با دکتر هماهنگ کن، می‌خوام ات رو ببرم خونه.»

تهیونگ سری تکون داد و رفت. چند دقیقه بعد که کارای ترخیص انجام شد، جونگ‌کوک رو کرد به جونگ‌سو:
– «برو ات رو آماده کن.»

جونگ‌سو اخماشو کرد تو هم:
– «چرا خودت نمیری؟»

– «دعوا کردیم.»

جونگ‌سو حرصی شد، زد پس کله‌ش:
– «احمق!»
بعد رفت توی اتاق.

یه ویلچر آورد و ات رو نشوند روش. جونگ‌سو خودش پشت ویلچر وایساد، اما یه‌هو ادا درآورد:
– «اَه… نمی‌تونم تکونش بدم…»

جونگ‌کوک مجبور شد بیاد و ویلچر رو بگیره. با اخم، هلش داد سمت در خروج.

دم در ماشین، خم شد تا کمک کنه ات سوار شه. ولی ات با یه حرکت دستشو زد کنار و خودش رفت صندلی عقب نشست. جونگ‌سو هم از اون یکی در سوار شد و کنارش نشست.

جونگ‌کوک بدون حرف نشست صندلی شاگرد. تهیونگ پشت فرمون نشست، استارت زد و ماشین راه افتاد سمت خونه‌ی جونگ‌کوک.
دیدگاه ها (۱)

پارت ۹۳

پارت ۹۴

پارت ۹۱

پارت ۹۰

دوست پسر دمدمی مزاج

black flower(p,335)

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط