Part5^کراش^
ادامه
میدونم خیییلی دیر گذاشتم ولی اصلا حال فیک نوشتنو نداشتم این مدت.😮💨
ویو تهیونگ
بعد از اینکه با منیجرم به خونهم رسیدیم گف شب بهم زنگ میزنه و برنامه های مربوط به سریال و چیزای مرتبط با اونو باهام درمیون میزاره و رفت
منم رفتم داخل و با وارد شدنم به آپارتمان یهو دیدم یونتان پرید بغلم
_دلت برام تنگ شده بود بابایی...الهییییی از صبح تا حالا ندیدمت. ببخشید تنها بودی. قول میدم فردا اگه وقت بود حتما بریم پارک پیاده روی*درحال نوازش کردنش*(حسودی کنید)
بعدش با تانی رفتیم حموم .
اونجا کلی بازیگوشی کرد و کف وانو به تمام نقاط حمام پخش کرد و از این شیطنتش منم میخندیدم.
به اتاق رفتیم و خودمونو خشک کردیم .منم رفتم ببینم چی تو یخچال داریم....اممممم خالیههههه که فقط دو بطری سوجو داریم و یه بسته نودل.همینم کافیه ولی بزار زنگ بزنم به کوکی .چند وقتی میشه ندیدمش هم بیاد خبرو بهش بدم هم مهمونم کنهههه(بیچاره کوک)
مکالمه کوک و ته
_بوق*
×هیونگگگگگ*دوق همیشگیش*
_آنیو جونگ کوکی
×چه خبر یادی از ما کردی
_خوبه همین دو روز پیش باهم رفته بودیم ژاپن🙄
×خب حالا شوخی کردم....کاری داشتی؟
_آمممممم..خب گفتم پاشو بیا اینجا....سر راهتم اومدی لطفا جاجانگمیون بیااار
×پس بگوووو
_یاااااااا
_اوکی عصبی نشو .منم بیرونم تا چند دقیقه دیگه خودمو میرسونم
پایان مکالمه کوک و ته
___________
بعد از اینکه تماسم با کوک تموم شد لرزش گوشیم توجهمو جلب کرد،پیامی بود از طرف بوهیون(منیجرشههه مثلا از حالا منیجرشک اینطوری صدا میزنیم ..همینطوری اومد ذهنم...احساس میکنم اسم یه کاراکترم بوده باشه ولی نمد)
÷خب نظت درمورد فیلم نامه چیه؟!!!
و بعدش یه تصویر فرستاد.
_من که هنوز نخوندمش،تو خوندی؟؟؟چطور بود؟
÷خب راستش موضوعش...میشه گف رمنس کمدی و یکمی غمگینه...
_اینارو که منم تا حدودی میدونستم😑
÷فردا صبح زود پاشو باید فیلمنامه رو کامل بخونی و تو هم نظرتو به کمپانی(فیلم)بگیی
_اهوم
÷اوه راستی نظرت درمورد نقش مقابلت چیههه؟اگه قبول کنه خوشحال میشی؟
یهو با این پیامش انگار که تازه به خودم اومده باشم.تو فکر فرو رفتم....من قرار بود یه فیلم بازی کنم؟اونم نقش اصلی برا اولین بار؟با یه نقش مونث و ژانر عاشقانه؟؟؟؟
اون وقت ارمیا چی میشن این وسط،چرا تا حالا بهش فک نکرده بودم،یا اگه کرده بودم اونقدر مهم نبود؟یعنی با این کار مشکلی برا گروه بوجود نمیاددد؟نکنه این کارم باعث بیشتررر شدن هیت ها بشه
هیت هیترا کم بود،هیت ارمیام اضافه شه،اگه اینطوری شه هیچوقت خودمو نمی بخشم
.......بعد از یه دقیقه
÷چیشددددد،خوبی؟
_اوممم آره فعلا باید برم،فردا با هم صحبت میکنیم...
گوشیمو اروم پرت کردم رو تخت و لیس های یونتانو رو صورتمو حس کردم....این مدت واقعا خوشحال بود و منم از این بابت خوشحال بودم،کاش همبن طور بمونه..چون یکی از مهم ترین عناصر زندگی منهههه(من سکوت به همراه حسودی)🙃
خب الان پارت بعدم مینویسم
#bts#scenario
#fic#fiction#bangtan#kimnamjoon#kimseokjin
#junghoseok#minyoongi#parkjimin
#kimtaehyung
#jeonjungkook
میدونم خیییلی دیر گذاشتم ولی اصلا حال فیک نوشتنو نداشتم این مدت.😮💨
ویو تهیونگ
بعد از اینکه با منیجرم به خونهم رسیدیم گف شب بهم زنگ میزنه و برنامه های مربوط به سریال و چیزای مرتبط با اونو باهام درمیون میزاره و رفت
منم رفتم داخل و با وارد شدنم به آپارتمان یهو دیدم یونتان پرید بغلم
_دلت برام تنگ شده بود بابایی...الهییییی از صبح تا حالا ندیدمت. ببخشید تنها بودی. قول میدم فردا اگه وقت بود حتما بریم پارک پیاده روی*درحال نوازش کردنش*(حسودی کنید)
بعدش با تانی رفتیم حموم .
اونجا کلی بازیگوشی کرد و کف وانو به تمام نقاط حمام پخش کرد و از این شیطنتش منم میخندیدم.
به اتاق رفتیم و خودمونو خشک کردیم .منم رفتم ببینم چی تو یخچال داریم....اممممم خالیههههه که فقط دو بطری سوجو داریم و یه بسته نودل.همینم کافیه ولی بزار زنگ بزنم به کوکی .چند وقتی میشه ندیدمش هم بیاد خبرو بهش بدم هم مهمونم کنهههه(بیچاره کوک)
مکالمه کوک و ته
_بوق*
×هیونگگگگگ*دوق همیشگیش*
_آنیو جونگ کوکی
×چه خبر یادی از ما کردی
_خوبه همین دو روز پیش باهم رفته بودیم ژاپن🙄
×خب حالا شوخی کردم....کاری داشتی؟
_آمممممم..خب گفتم پاشو بیا اینجا....سر راهتم اومدی لطفا جاجانگمیون بیااار
×پس بگوووو
_یاااااااا
_اوکی عصبی نشو .منم بیرونم تا چند دقیقه دیگه خودمو میرسونم
پایان مکالمه کوک و ته
___________
بعد از اینکه تماسم با کوک تموم شد لرزش گوشیم توجهمو جلب کرد،پیامی بود از طرف بوهیون(منیجرشههه مثلا از حالا منیجرشک اینطوری صدا میزنیم ..همینطوری اومد ذهنم...احساس میکنم اسم یه کاراکترم بوده باشه ولی نمد)
÷خب نظت درمورد فیلم نامه چیه؟!!!
و بعدش یه تصویر فرستاد.
_من که هنوز نخوندمش،تو خوندی؟؟؟چطور بود؟
÷خب راستش موضوعش...میشه گف رمنس کمدی و یکمی غمگینه...
_اینارو که منم تا حدودی میدونستم😑
÷فردا صبح زود پاشو باید فیلمنامه رو کامل بخونی و تو هم نظرتو به کمپانی(فیلم)بگیی
_اهوم
÷اوه راستی نظرت درمورد نقش مقابلت چیههه؟اگه قبول کنه خوشحال میشی؟
یهو با این پیامش انگار که تازه به خودم اومده باشم.تو فکر فرو رفتم....من قرار بود یه فیلم بازی کنم؟اونم نقش اصلی برا اولین بار؟با یه نقش مونث و ژانر عاشقانه؟؟؟؟
اون وقت ارمیا چی میشن این وسط،چرا تا حالا بهش فک نکرده بودم،یا اگه کرده بودم اونقدر مهم نبود؟یعنی با این کار مشکلی برا گروه بوجود نمیاددد؟نکنه این کارم باعث بیشتررر شدن هیت ها بشه
هیت هیترا کم بود،هیت ارمیام اضافه شه،اگه اینطوری شه هیچوقت خودمو نمی بخشم
.......بعد از یه دقیقه
÷چیشددددد،خوبی؟
_اوممم آره فعلا باید برم،فردا با هم صحبت میکنیم...
گوشیمو اروم پرت کردم رو تخت و لیس های یونتانو رو صورتمو حس کردم....این مدت واقعا خوشحال بود و منم از این بابت خوشحال بودم،کاش همبن طور بمونه..چون یکی از مهم ترین عناصر زندگی منهههه(من سکوت به همراه حسودی)🙃
خب الان پارت بعدم مینویسم
#bts#scenario
#fic#fiction#bangtan#kimnamjoon#kimseokjin
#junghoseok#minyoongi#parkjimin
#kimtaehyung
#jeonjungkook
۸.۱k
۰۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.