P

P16🦋








ویو نامجون:



صبح ساعت هفت بیدار شدم و دیدم که رائون خیلی خوشگل تو بغلم خوابه آروم از خودم جداش کردم و صورتشو بوسیدم و پتو رو بیشتر کشیدم روش و از تخت پایین اومدم و یکمی اونجارو مرتب کردم و از تو اینیستا حرکاتی برای ورزش یاد گرفته بودم اونارو انجام دادم که ساعت هشت شد زنگ زدم برای صبحونه غذا سفارش دادم و اونارو تحویل گرفتم و میزو چیدم و همچین رو آماده کردم و بعدشم رفتم تا رائون رو بیدار کنم آروم رفتم نزدیکش و صورتشو بوسیدم و موهاشو نوازش کردم و پتو رو آروم از روش برداشتم و تکونش دادم



-داداشی بیدار شو
&داداش
-جونم عزیزم بیدار شو
&داداش خیلی خوابم میاد
-عزیزم بیا صبحونه بخور بعدش اگه خواستی بخواب
&میشه یکمی دیگه بخوابم
-عزیزم بیدار شو دیگه
&هوف باشه چشم (بلند شد)
-آفرین برو دست و صورتت رو بشور و بیا
&چشم
-آفرین
&خوب من اومدم
-صبحت بخیر پرنسس
&صبح شما هم بخیر
-بیا بشین عزیزم
&چشم(رفت و نشست سر میز)
-بیا قشنگم
&ممنون




ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱۳)

P17🦋(پرش به بعد از صبحونه)-فرشته کوچولو هنوزم خوابت میاد؟&نه...

P18🦋-رائون بلند سو بریم یکم جلوتر ابشار هست&چشم-مراقب باش نی...

P15🦋(صبح ساعت پنج صبح)ویو نامی:با نسیم ملایمی که از پنجره می...

P14🦋-فسقلی & ـــــــــــ-تو با داداشی قهری ؟& ـــــــــــ-جو...

part14🦋‌ //چند ساعت بعدنامجون«با سنگینی روی پلکام بیدار شدم...

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط