پارت ۵
پارت ۵
«ویو مهدیه»
صبح بلند شدم دیدم شوگا کنارم خوابیده با تعجب نگاش کردم خیلی کیوت خوابیده بود یک ذره بیشتر به خودم آمدم دیدم سفت بغلم کرده که یاد دیشب افتادم و نمی دونم چرا این حرف رو زدم حالا ولش
بلند شدم صبحانه را آماده کردم گذاشتم روی میز تا بقیه بیدارشن رفتم دستشویی و دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون که یادم افتاد وای امروز دوشنبه است دیگه تعطیل نیستیم سریع رفتم شادلین بیدار کنم که یهو دیدم.....
«ویو شادلین»
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت شیش و نیمه وای چقدر زود بیدار شدم اصلا عجیبه بیشتر نگاه کردم و دیدم پام روی کوکه و سرم روی سینش اومدم بلند شم ولی نخواستم همینطوری بهش زل زدم دستام رو زیر چونم گذاشتم تا ساعت ۷ بهش نگاه کردم که دیدم درباز شد نگاه کردم مهدیه بود خندم گرفت مطمئنم که بد برداشت کرده قیافش دیدنی بود آروم پام رو از روی کوک ور داشتم و دست و صورتم و شستم و لباس فرمم را پوشیدم و صبحانه خوردم
÷ واو مهدیه دختر چه کردی..چیجا پاشتاااا
= بله دیگه ...ما اینیم دیگه حالا زود باش بریم
÷ بریم
= ای وای اصلا پسرا یادم نبود بیدارشون کنم
÷بذار بخوابن بابا حال میده معلم یک ذره دعواشون کنه( بلند بلند میگفت و می خندید)
که دید شوگا و جونگکوک دارن دست به سینه ما رو نگاه میکنن می کنن
+ خب خب...هویج داشتی می گفتی🧐😏😏😏(کوک اسم شادلین رو گذاشته هوج و شوگاهم اسم مهدیه رو کاموا😅)
÷ اممم...باور کن...منظور....بدی....داشتم😂😂😂😂
+ ااا پس منظور بدی داشتی حالا ببین چیکارت می کنم
÷ حالا ببین چیکارت می کنم (اداشو در آورد)😛😛😒😒
& واااااااااآاای مرض دیر شد
رفتیم داخل کلاس که استاد آمد...
علامت استاد^
علامت بچه ها~
^ بچه ها امروز ۲ تا دانش آموز جدید داریم
~ وااااای استاد چه خبره چقدر دیگههههه
^ ششششش بسههههه
^ بیاید تو
۲ تا دختر آمدن کلاس خیلی قلدر بودن لوس بودن خیلی هم چندش( بچه ها منظورم و فهمیدین از این دختراااا توی مدرسه...توی فیلم های کره ای خیلس قلدرن و همرو اذیت می کنن)
~ اووووووووو
÷=چی چی یو اوووووؤو...این کجاش اوووو داشت؟😒😒😒
علامت دخترا♧
♧ببخشیدااا...میشه ما اونجا بشینیم پیش اون دوتا پسرا
÷= بیشتر دقت کردیم که فهمیدیم کوک و شوگا رو می گفت..خیلی حرصی شده بودیم یه لحظه به کوک و شوگا نگاه کردیم دیدیم دارن اونا رو نگاه میکنن😮😮 با مهدیه روی برگه هی با هم صحبت می کردیم که من ( شادلین برای مهدیه نوشت) زنگ آخر سریع جمع کنه بریم
خودمون را کنترل کردیم تا آخر کلاس
«ویو مهدیه»
که دیگه داشتیم وسایل جمع می کردیم و بریم یه لحظه اون گوشه ی حیاط رو دیدم همون دخترا از شوگا شماره می خوان اومدم برم سمتشون که شادلین من و گرفت و گفت
÷ تند نرو حال نمیده...نقشه دارم 😈😈😎
= چهرش خیلی عصبانی بود...گفتم باشه
از شادلین پرسیدم چرا اینقدر عصبانی که گفت: بیا ببین😟😓😓
گوشیشو داد دیدم کوک داره یک دختره را می بوسه از این کارای شادلین دیگه فهمیدم عاشق شده راستش منم به شوگا حسایی داشتم اما باورم نمیشه چون شادلین زیاد مغروره عاشق بشه😮
برگشتم گوشیرو بدم دیدم داره گریه می کنه هق هق هاش خیلی بلند بود و رفت سمت خونه منم بدو رفتم که صدای یه جیغ شنیدم از کوچه بغلی نمی دونستم چیکار کنم که یهو دیدم...
«ویو کوک»
اومدیم توی کلاس و نشستیم که استاد گفت دانش آموز جدید داریم دیگه هیچکس حوصله ی دانش آموزای جدید رو نداشت خیلی زیاد بودیم دیگه که شنیدم گفتن دوست دارن پیش ما بشینن سرم را بالا کردم چشمام چهار تا شد دیدم هویج و کاموا خیلی عصبین
داشتم از در میاومدم بیرون که دیدم یک دختره آمد منو بوسید توی شک بودم که دیدم یه نفر داره فیلم می گیره حتما دوستشه و حولش دادم و رفتم سمت دختر هم که داشت فیلم می گرفت در رفت و رفتم دیدم شوگا هم درگیر اونا هست رفتم نجاتش دادم قبل از اینکه برم چشمم به مهدیه افتاد که عصبانی بود می خواست بیاد سمت شوگا که هویج گرفتش و یه چیزی بهش گفت ولی نشنیدم خوب فقط کلمه ی نقشه رو شنیدم و با شوگا رفتیم که وسطای راه دیدم شادلین بدو بدو با گریه رفت خونه به شوگا نگاه کردم گفتم نکنه برای مهدیه اتفاقی افتاده رفتیم جلوتر که مهدیه رو دیدیم شوگا خیلی نگران بود بعد که مهدیه رو دید آروم شد و مهدیه گفت
=کوک برو پیش شادلین من یک دقیقه برم و بیام کلید رو داد و گفت
= برو از دلش دربیار خیلی بد کردی
من همینطوری مونده بودم گفتم چه بدی؟🧐
(توذهنش)
«ویو مهدیه»
صبح بلند شدم دیدم شوگا کنارم خوابیده با تعجب نگاش کردم خیلی کیوت خوابیده بود یک ذره بیشتر به خودم آمدم دیدم سفت بغلم کرده که یاد دیشب افتادم و نمی دونم چرا این حرف رو زدم حالا ولش
بلند شدم صبحانه را آماده کردم گذاشتم روی میز تا بقیه بیدارشن رفتم دستشویی و دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون که یادم افتاد وای امروز دوشنبه است دیگه تعطیل نیستیم سریع رفتم شادلین بیدار کنم که یهو دیدم.....
«ویو شادلین»
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت شیش و نیمه وای چقدر زود بیدار شدم اصلا عجیبه بیشتر نگاه کردم و دیدم پام روی کوکه و سرم روی سینش اومدم بلند شم ولی نخواستم همینطوری بهش زل زدم دستام رو زیر چونم گذاشتم تا ساعت ۷ بهش نگاه کردم که دیدم درباز شد نگاه کردم مهدیه بود خندم گرفت مطمئنم که بد برداشت کرده قیافش دیدنی بود آروم پام رو از روی کوک ور داشتم و دست و صورتم و شستم و لباس فرمم را پوشیدم و صبحانه خوردم
÷ واو مهدیه دختر چه کردی..چیجا پاشتاااا
= بله دیگه ...ما اینیم دیگه حالا زود باش بریم
÷ بریم
= ای وای اصلا پسرا یادم نبود بیدارشون کنم
÷بذار بخوابن بابا حال میده معلم یک ذره دعواشون کنه( بلند بلند میگفت و می خندید)
که دید شوگا و جونگکوک دارن دست به سینه ما رو نگاه میکنن می کنن
+ خب خب...هویج داشتی می گفتی🧐😏😏😏(کوک اسم شادلین رو گذاشته هوج و شوگاهم اسم مهدیه رو کاموا😅)
÷ اممم...باور کن...منظور....بدی....داشتم😂😂😂😂
+ ااا پس منظور بدی داشتی حالا ببین چیکارت می کنم
÷ حالا ببین چیکارت می کنم (اداشو در آورد)😛😛😒😒
& واااااااااآاای مرض دیر شد
رفتیم داخل کلاس که استاد آمد...
علامت استاد^
علامت بچه ها~
^ بچه ها امروز ۲ تا دانش آموز جدید داریم
~ وااااای استاد چه خبره چقدر دیگههههه
^ ششششش بسههههه
^ بیاید تو
۲ تا دختر آمدن کلاس خیلی قلدر بودن لوس بودن خیلی هم چندش( بچه ها منظورم و فهمیدین از این دختراااا توی مدرسه...توی فیلم های کره ای خیلس قلدرن و همرو اذیت می کنن)
~ اووووووووو
÷=چی چی یو اوووووؤو...این کجاش اوووو داشت؟😒😒😒
علامت دخترا♧
♧ببخشیدااا...میشه ما اونجا بشینیم پیش اون دوتا پسرا
÷= بیشتر دقت کردیم که فهمیدیم کوک و شوگا رو می گفت..خیلی حرصی شده بودیم یه لحظه به کوک و شوگا نگاه کردیم دیدیم دارن اونا رو نگاه میکنن😮😮 با مهدیه روی برگه هی با هم صحبت می کردیم که من ( شادلین برای مهدیه نوشت) زنگ آخر سریع جمع کنه بریم
خودمون را کنترل کردیم تا آخر کلاس
«ویو مهدیه»
که دیگه داشتیم وسایل جمع می کردیم و بریم یه لحظه اون گوشه ی حیاط رو دیدم همون دخترا از شوگا شماره می خوان اومدم برم سمتشون که شادلین من و گرفت و گفت
÷ تند نرو حال نمیده...نقشه دارم 😈😈😎
= چهرش خیلی عصبانی بود...گفتم باشه
از شادلین پرسیدم چرا اینقدر عصبانی که گفت: بیا ببین😟😓😓
گوشیشو داد دیدم کوک داره یک دختره را می بوسه از این کارای شادلین دیگه فهمیدم عاشق شده راستش منم به شوگا حسایی داشتم اما باورم نمیشه چون شادلین زیاد مغروره عاشق بشه😮
برگشتم گوشیرو بدم دیدم داره گریه می کنه هق هق هاش خیلی بلند بود و رفت سمت خونه منم بدو رفتم که صدای یه جیغ شنیدم از کوچه بغلی نمی دونستم چیکار کنم که یهو دیدم...
«ویو کوک»
اومدیم توی کلاس و نشستیم که استاد گفت دانش آموز جدید داریم دیگه هیچکس حوصله ی دانش آموزای جدید رو نداشت خیلی زیاد بودیم دیگه که شنیدم گفتن دوست دارن پیش ما بشینن سرم را بالا کردم چشمام چهار تا شد دیدم هویج و کاموا خیلی عصبین
داشتم از در میاومدم بیرون که دیدم یک دختره آمد منو بوسید توی شک بودم که دیدم یه نفر داره فیلم می گیره حتما دوستشه و حولش دادم و رفتم سمت دختر هم که داشت فیلم می گرفت در رفت و رفتم دیدم شوگا هم درگیر اونا هست رفتم نجاتش دادم قبل از اینکه برم چشمم به مهدیه افتاد که عصبانی بود می خواست بیاد سمت شوگا که هویج گرفتش و یه چیزی بهش گفت ولی نشنیدم خوب فقط کلمه ی نقشه رو شنیدم و با شوگا رفتیم که وسطای راه دیدم شادلین بدو بدو با گریه رفت خونه به شوگا نگاه کردم گفتم نکنه برای مهدیه اتفاقی افتاده رفتیم جلوتر که مهدیه رو دیدیم شوگا خیلی نگران بود بعد که مهدیه رو دید آروم شد و مهدیه گفت
=کوک برو پیش شادلین من یک دقیقه برم و بیام کلید رو داد و گفت
= برو از دلش دربیار خیلی بد کردی
من همینطوری مونده بودم گفتم چه بدی؟🧐
(توذهنش)
۶.۴k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.