ادامه پارت پنج
بچه ها شوگا به مهدیه میگه کاموا کوک به شادلین میگه هویج
«ویو مهدیه»
من رفتم کوچه بغلی خیلی ناراحت شدم چون فکر کردم شوگا باهام میاد اما نیومد رفتم دیدم دختر داره گریه می کنه گفتم چی شده که گفت بروووووو الان تو رو هم میگیرن نفهمیدم چی شد که یهو صدای داد شوگا رو شنیدم و چشمام سیاهی رفت
«ویو شوگا »
از کلاس آمدیم بیرون دوتا دخترا اومدن سمت من و هی میگفتن اوپاااا اوپاااا شمارت را می دی هی می گفتم نه اما ولم نمی کردم که کوک اومد و نجاتم داد و رفتیم دیدم شادلین بدو بدو می ره خونه و گریه می کنه خیلی بد گریه می کنه ولی نگران مهدیه شدم رفتیم جلو دیدم مهدیه گفت بد کردی کوک و کلیدو داد و رفت منم تصمیم گرفتم تعقیبش کنم که دیدم رفت توی یه کوچه ی خلوط که یه دختر داشت گریه می کرد رفت پیشش و باهاش حرف زد یک دفعه چاقو زدن بهش و افتاد اون لحظه توی شوک بودم و نمیدونستم چیکار کنم و داد زدم و گفتم مهدیه که یکی از پشت توی گردنم یه چیز تیز زد و .......
«ویو مهدیه»
من رفتم کوچه بغلی خیلی ناراحت شدم چون فکر کردم شوگا باهام میاد اما نیومد رفتم دیدم دختر داره گریه می کنه گفتم چی شده که گفت بروووووو الان تو رو هم میگیرن نفهمیدم چی شد که یهو صدای داد شوگا رو شنیدم و چشمام سیاهی رفت
«ویو شوگا »
از کلاس آمدیم بیرون دوتا دخترا اومدن سمت من و هی میگفتن اوپاااا اوپاااا شمارت را می دی هی می گفتم نه اما ولم نمی کردم که کوک اومد و نجاتم داد و رفتیم دیدم شادلین بدو بدو می ره خونه و گریه می کنه خیلی بد گریه می کنه ولی نگران مهدیه شدم رفتیم جلو دیدم مهدیه گفت بد کردی کوک و کلیدو داد و رفت منم تصمیم گرفتم تعقیبش کنم که دیدم رفت توی یه کوچه ی خلوط که یه دختر داشت گریه می کرد رفت پیشش و باهاش حرف زد یک دفعه چاقو زدن بهش و افتاد اون لحظه توی شوک بودم و نمیدونستم چیکار کنم و داد زدم و گفتم مهدیه که یکی از پشت توی گردنم یه چیز تیز زد و .......
۱۰.۶k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.