+جنسِ غم تان چه رنگیست؟
+جنسِ غمتان چهرنگیست؟
توچِ رنگی هستی؟
درمیانِفریادهاکِ رنگهارا فریاد میزنندُ،غمشان را رنگ میزدنند.
_بادستانی کِ جایِ ناخن ها وحشیانه درآن نشسته بود،دستم را بالابردم،لبهایِ ترک خورده کِ باز شد،انگار غمِ درون میخواست فریاد بزند،باکلماتِ حقیر،بارنگهایِ بی روحِ
'غمِمن رنگی نداردُ رنگهاراازمنگرفته.
از وقتیغمخانهکرد،میانِدنیایِرنگیِمن،شکوفههایِ صورتیِحیاطِبزرگِ مادربزرگ،نقاشیِ هایآ رنگی رنگی،چشمهایِ عسلیِ پدرُرا میانِابرهایِخاکستریِ بارانزاگمکردم.
باران کِ آمد بجایِ غم،رنگهایِ مرا شست..
چشمهایِ پدر هنوز عسلی بود:)
شکوفه هاهنوز رنگ داشتند..
ورنگ در نقاشی هایم کمی پخش شده بود.
ولی من دیگر نتوانستم،روح را در رنگها ببینم..
درست مثلِ خواب هایِ آشفته بی رنگُ روحم..
خواب هایِ سیاه سفید،که نه سیاهش سیاه استو نه سفیدش سفید..
_mohy_
توچِ رنگی هستی؟
درمیانِفریادهاکِ رنگهارا فریاد میزنندُ،غمشان را رنگ میزدنند.
_بادستانی کِ جایِ ناخن ها وحشیانه درآن نشسته بود،دستم را بالابردم،لبهایِ ترک خورده کِ باز شد،انگار غمِ درون میخواست فریاد بزند،باکلماتِ حقیر،بارنگهایِ بی روحِ
'غمِمن رنگی نداردُ رنگهاراازمنگرفته.
از وقتیغمخانهکرد،میانِدنیایِرنگیِمن،شکوفههایِ صورتیِحیاطِبزرگِ مادربزرگ،نقاشیِ هایآ رنگی رنگی،چشمهایِ عسلیِ پدرُرا میانِابرهایِخاکستریِ بارانزاگمکردم.
باران کِ آمد بجایِ غم،رنگهایِ مرا شست..
چشمهایِ پدر هنوز عسلی بود:)
شکوفه هاهنوز رنگ داشتند..
ورنگ در نقاشی هایم کمی پخش شده بود.
ولی من دیگر نتوانستم،روح را در رنگها ببینم..
درست مثلِ خواب هایِ آشفته بی رنگُ روحم..
خواب هایِ سیاه سفید،که نه سیاهش سیاه استو نه سفیدش سفید..
_mohy_
۱۹.۸k
۱۹ خرداد ۱۴۰۰