-【رمان عشق خطرنا 】-
-【رمان عشق خطرنا_】-
[پارت ۲]
_(پارت قبل گفتم از گفته راوی اشتباهه از گفته همون فاکوزاوا هستش.)_
فاکو:اون کوچه خیلی تاریک بود و اون آخرای کوچه یه مرد با پالتوی مشکلی وایساده بود که گفت راشومون و سریع از ساختمان ها رفت بالا و فرار کرد.....
هان!؟...وایسا به بینم اون ..اون نه کنه آکاتاگوا هستش؟!×
فاکو:اون اینجا چی کار میکنه یه خورده نگرانم..!
راوی: فاکوزاوا با دیدن آکاتاگاوا یه خورده نگران شده و دستشو سریع گذاشت روی لبه شمشیرش و اطراف رو نگاه میکرد ولی جز تاریکی چیز دیگری به چشم نمی اومد و فاکو با خودش گفت
فاکو: وای همین الان گفتم مافیای بندر درد سری نداره ها.....
بهتره از اینجا برم ممکنه خطرناک باشه...
..
..
..
_ادامه پارت بعد_
فالو لایک و کامنت یادت نره❤️😍
『کپی حرام』
[پارت ۲]
_(پارت قبل گفتم از گفته راوی اشتباهه از گفته همون فاکوزاوا هستش.)_
فاکو:اون کوچه خیلی تاریک بود و اون آخرای کوچه یه مرد با پالتوی مشکلی وایساده بود که گفت راشومون و سریع از ساختمان ها رفت بالا و فرار کرد.....
هان!؟...وایسا به بینم اون ..اون نه کنه آکاتاگوا هستش؟!×
فاکو:اون اینجا چی کار میکنه یه خورده نگرانم..!
راوی: فاکوزاوا با دیدن آکاتاگاوا یه خورده نگران شده و دستشو سریع گذاشت روی لبه شمشیرش و اطراف رو نگاه میکرد ولی جز تاریکی چیز دیگری به چشم نمی اومد و فاکو با خودش گفت
فاکو: وای همین الان گفتم مافیای بندر درد سری نداره ها.....
بهتره از اینجا برم ممکنه خطرناک باشه...
..
..
..
_ادامه پارت بعد_
فالو لایک و کامنت یادت نره❤️😍
『کپی حرام』
۷۹۲
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.