کاش برزانوی خسته ام سری بگذاشتی

کاش برزانوی خسته ام سری بگذاشتی

بارسنگینیه ،غم ، را از دلم ، برداشتی

دوکلام زسوز دل آوازخوش میخواندی

بکنی خار دلم ،گل جای آن می کاشتی

نبرم بگورسرد  ،، آن حسرت بوی ترا

بزنم نرمک و نرمک، شانه گیسوی ترا

قبل ازآنکه جان شیرین رابه جانان دهم

یه دل سیرتماشابنشینم  گل روی ترا

 بهرتمنا از خدا ، من همه دم کف بدعا

نکنددلی مثال دل شیدایم اسیرلحظه ها

این فلک زسوختنم دست برنمی دارد چرا

گاه و بی گاه می زند تلنگری برجان ما


❤ ❤ ❤ #D-#F ❤ ❤ ❤
دیدگاه ها (۲)

شده که توی دلت کافه ی پرتی باشدهی به خوردت بدهد قهوه ی تلخ ق...

چشم تو برده به یغما دل آهوها را"باد" هم چنگ زده از هیجان موه...

تمام تنهایی ام راقدم میزنمدر کوچه پس کوچه های سرد پاییزو آنق...

گله هارابگذار!ناله هارابس کن!روزگارگوش ندارد که تو هی شِکوه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط