تو را به خورشید میسپارم
تو را به خورشید میسپارم
به پرتوهای کور کننده صبحگاهی....
به پرواز پرستوها!
تو را به صدای شُر شُر نهر آبی
که هنوز هم دلش میخواهد،
بخواند....!
تو را به لبخند کودکی
که احساس مرد شدن دارد.....می سپارم!
و حتی قاصدک هایی که محل باد نمی دهند...!
تو را به عشق
می سپارم.
آدم از یه جایی به بعد دیگر منتظر نمی ماند، دیگر عجله نمی کند،دیگر حوصله اش سر نمی رود،دیگر بی قرار نمی شود. می دانی؟ آدم از یه جایی به بعد فقط تماشا می کند....
به پرتوهای کور کننده صبحگاهی....
به پرواز پرستوها!
تو را به صدای شُر شُر نهر آبی
که هنوز هم دلش میخواهد،
بخواند....!
تو را به لبخند کودکی
که احساس مرد شدن دارد.....می سپارم!
و حتی قاصدک هایی که محل باد نمی دهند...!
تو را به عشق
می سپارم.
آدم از یه جایی به بعد دیگر منتظر نمی ماند، دیگر عجله نمی کند،دیگر حوصله اش سر نمی رود،دیگر بی قرار نمی شود. می دانی؟ آدم از یه جایی به بعد فقط تماشا می کند....
۷.۴k
۱۷ فروردین ۱۳۹۹