PT32
PT32
اونم محکم بغلم کرد کوک:نگران نباش باشه من:باشه ولی اون جاسوسا چی باید پیداشون کنیم وگرنه جونمون در خطره کوک کوک:نگران نباش نگهبانارو بیشتر کردم با بادیگاردا به پدرمم گفتم آهان پدرم با برادرم شب میان اینجا من:چه خوب باشه کوک:ببینمت رفتم عقب کوک:هر روز خوشگل تر از دیروز میشی چرا؟ من:چی چرا کوک:خوشگلی من:هوم نمیدونم کمرمو گرفت چسبوندم به خودش کوک:چرا شیطونم چرا خودت خوب میدونی من:چون فقط واسه تو خوشگلم و خاصم کوک:فقط این نیست چون عاشقتم من:هو مرتیکه یکم مراعات قلبمو بکن کوک:مگه قلبت چیشده دارم حقیقتو میگم من:خیلی بدی کوک:هومم چرا من:خودتو به اون راه نزن خوب میدونی خندید منم خندیدم کوک:چشمات لبات بدنت خندهات روحت وجودت همه چیت مال منع فهمیدی من:چشم ارباب من کوک:میخورمت من دوییدم فرار کردم کوک:کجا درمیری شیطون بیا اینجا من:نه اومد دنبالم عمارت بزرگ بود یه جا قایم شدم گفتم قبل اینکه بیاد خودم برم سراغش اومدم برم که یه دفع جلو روم ظاهر شد خوردم به بدنش نگاش کردم کوک:پیدات کردم همون موقع دستشو برد زیر موهاش بدون هیچ مکسی لباشو گذاشت رو لبام چسبوندم به دیوار گاز میزد لبامو نمیزاشت همراهی کنم ولی خیلی میخواستم منم دستشو از کنار باسنم کشید رسید به کمرم برد بالا تر کشیدش رو سینم یقه لباسمو گرفت و بعد دوتا دستاشو رو صورتم گذاشت سرشو برد تو گردنم پوست گردنمو بین دندوناش آروم گرفت و لیس زد دستمو دور گردنش انداختم کشیدم رو پشت کمرش کوک:عاشقتم خیلی میخوامت من:منم عاشقتم کوک:از دست من نمی تونی در بری دیدی گرفتمت من:چون همه جاهایه اینجارو میشناختی وگرنه عمرا پیدام میکردی کوک:به عشقت شک داری من:نه مطمئنم دیوونه ای کوک:باورم نمیشه تازه فهمیدی من دیوونه ام من:اولش شک داشتم ولی الان مطمئنم کوک:تقصیر توعه من:تقصیر من چیه کوک:دختر میگیرم همینجا خفت میکنمااا تو منو روانی میکنی من:باشه عجقم حرص نخور
اونم محکم بغلم کرد کوک:نگران نباش باشه من:باشه ولی اون جاسوسا چی باید پیداشون کنیم وگرنه جونمون در خطره کوک کوک:نگران نباش نگهبانارو بیشتر کردم با بادیگاردا به پدرمم گفتم آهان پدرم با برادرم شب میان اینجا من:چه خوب باشه کوک:ببینمت رفتم عقب کوک:هر روز خوشگل تر از دیروز میشی چرا؟ من:چی چرا کوک:خوشگلی من:هوم نمیدونم کمرمو گرفت چسبوندم به خودش کوک:چرا شیطونم چرا خودت خوب میدونی من:چون فقط واسه تو خوشگلم و خاصم کوک:فقط این نیست چون عاشقتم من:هو مرتیکه یکم مراعات قلبمو بکن کوک:مگه قلبت چیشده دارم حقیقتو میگم من:خیلی بدی کوک:هومم چرا من:خودتو به اون راه نزن خوب میدونی خندید منم خندیدم کوک:چشمات لبات بدنت خندهات روحت وجودت همه چیت مال منع فهمیدی من:چشم ارباب من کوک:میخورمت من دوییدم فرار کردم کوک:کجا درمیری شیطون بیا اینجا من:نه اومد دنبالم عمارت بزرگ بود یه جا قایم شدم گفتم قبل اینکه بیاد خودم برم سراغش اومدم برم که یه دفع جلو روم ظاهر شد خوردم به بدنش نگاش کردم کوک:پیدات کردم همون موقع دستشو برد زیر موهاش بدون هیچ مکسی لباشو گذاشت رو لبام چسبوندم به دیوار گاز میزد لبامو نمیزاشت همراهی کنم ولی خیلی میخواستم منم دستشو از کنار باسنم کشید رسید به کمرم برد بالا تر کشیدش رو سینم یقه لباسمو گرفت و بعد دوتا دستاشو رو صورتم گذاشت سرشو برد تو گردنم پوست گردنمو بین دندوناش آروم گرفت و لیس زد دستمو دور گردنش انداختم کشیدم رو پشت کمرش کوک:عاشقتم خیلی میخوامت من:منم عاشقتم کوک:از دست من نمی تونی در بری دیدی گرفتمت من:چون همه جاهایه اینجارو میشناختی وگرنه عمرا پیدام میکردی کوک:به عشقت شک داری من:نه مطمئنم دیوونه ای کوک:باورم نمیشه تازه فهمیدی من دیوونه ام من:اولش شک داشتم ولی الان مطمئنم کوک:تقصیر توعه من:تقصیر من چیه کوک:دختر میگیرم همینجا خفت میکنمااا تو منو روانی میکنی من:باشه عجقم حرص نخور
۳۰.۹k
۱۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.