لذت عطر تنت ما را بهــــاری کرده است
لذت عطر تنت ما را بهــــاری کرده است
این تن درمانده را آخر روانی کرده است
من به عشق تو هنوز اینجا گدایی می کنم
بر سر خوان تو هر شب ریزه خواری می کنم
نعمت آغوش خود ، از من مگیر ای مهربان
می شوم در خاکریز سینه ات من پاسبان
عشق را با چشم تو من خوب معنا می کنم
هر شب اینجا از تو من بوسه تمنا می کنم
بوسه ای بر من بزن تا من شکوفاتر شوم
جان تازه از وجود تو بگیرم با تو احیاتر شوم
الغرض امشب تمام بودِ من در هست توست
من که مخمور توام پیمانه ام در دست توست...
❤
این تن درمانده را آخر روانی کرده است
من به عشق تو هنوز اینجا گدایی می کنم
بر سر خوان تو هر شب ریزه خواری می کنم
نعمت آغوش خود ، از من مگیر ای مهربان
می شوم در خاکریز سینه ات من پاسبان
عشق را با چشم تو من خوب معنا می کنم
هر شب اینجا از تو من بوسه تمنا می کنم
بوسه ای بر من بزن تا من شکوفاتر شوم
جان تازه از وجود تو بگیرم با تو احیاتر شوم
الغرض امشب تمام بودِ من در هست توست
من که مخمور توام پیمانه ام در دست توست...
❤
۷.۹k
۱۹ خرداد ۱۴۰۲