رمان عضو هشتم ما با آدمای دیگه فرق داره...
رمان عضو هشتم ما با آدمای دیگه فرق داره...
تو یه همه ی مسابقه ها اول و دوم شدیم اگه مسابقه ی آخر رو ببریم میشیم اول و اگه ببازیم میشیم دوم موتور سواری رو قراره جیمین بره ولی من که نمیزارم من باید موتور سواری رو برم همه ی گروه ها حذف شدن و فقط ما هستیم و اکسو
جیمین داشت آماده میشد که بره برای مسابقه
ات:پسرا
همه:بله
ات:مجری برنامه گفت که مسابقه با یه ربع تاخیر شروع میشه
جیمین:براچی؟
ات: یکی از موتور ها دچار مشکل شده
جیمین:آهان باشه
رفتم سریع لباس مخصوص رو پوشیدم و رفتم نشستم روی موتور که دیدم سهون موتور کناریمه(عضو اکسو)
سهون:تو چرا اومدی برا موتور سواری باید کسی بیاد که بلده(بچه ها این حرفا فیکه و مال تخیلات منه لطفاً فکر بد درباره ی سهون نکنید)
ات:نگران نباش سعی میکنم بهت سخت نگیرم
سهون:تو یه فسقلی میخوای سخت نگیری؟
ات:اینجوری نگو چون وقتی بردم شرمنده میشی
سهون:میدونی که هر کدوم از ما که ببریم گروهمون میشه نفر اول
ات:برا همینه که من اومدم یه کاری میکنم چشم که بهم بزنی ببرم
سهون:تنها لطفی که میتونم در حقت بکنم اینه که پنج ثانیه دیرتر حرکت کنم
؟: تماشاگرای عزیز برای آخرین مسابقه آماده اید؟
همه:آرهههع
تهیونگ:ات بیا پایین
؟:با صدای تفنگ حرکت میکنید ...آماده اید؟
آت و سهون:آره
؟:...۳....۲....۱. ..بوم
از زبون تهیونگ
جونگ کوک:بچه ها مسابقه شروع شد
جیمین:ات اونجا چیکار میکنه؟
تهیونگ:ات بیا پایین ...چرا انقدر لجبازه ای خدا
؟:..۳...۲...۱ ....بوم
پس چرا هیچکدوم حرکت نکردن
همه داشتیم با تعجب بهم نگاه میکردیم که یهو با صدای موتور همه برگشتیم سمت اون دوتا انگار باهم دیگه دشمن بودن به قدری ات تند میرفت که از استرس قلبم داشت از سینم در میومد
تو یه همه ی مسابقه ها اول و دوم شدیم اگه مسابقه ی آخر رو ببریم میشیم اول و اگه ببازیم میشیم دوم موتور سواری رو قراره جیمین بره ولی من که نمیزارم من باید موتور سواری رو برم همه ی گروه ها حذف شدن و فقط ما هستیم و اکسو
جیمین داشت آماده میشد که بره برای مسابقه
ات:پسرا
همه:بله
ات:مجری برنامه گفت که مسابقه با یه ربع تاخیر شروع میشه
جیمین:براچی؟
ات: یکی از موتور ها دچار مشکل شده
جیمین:آهان باشه
رفتم سریع لباس مخصوص رو پوشیدم و رفتم نشستم روی موتور که دیدم سهون موتور کناریمه(عضو اکسو)
سهون:تو چرا اومدی برا موتور سواری باید کسی بیاد که بلده(بچه ها این حرفا فیکه و مال تخیلات منه لطفاً فکر بد درباره ی سهون نکنید)
ات:نگران نباش سعی میکنم بهت سخت نگیرم
سهون:تو یه فسقلی میخوای سخت نگیری؟
ات:اینجوری نگو چون وقتی بردم شرمنده میشی
سهون:میدونی که هر کدوم از ما که ببریم گروهمون میشه نفر اول
ات:برا همینه که من اومدم یه کاری میکنم چشم که بهم بزنی ببرم
سهون:تنها لطفی که میتونم در حقت بکنم اینه که پنج ثانیه دیرتر حرکت کنم
؟: تماشاگرای عزیز برای آخرین مسابقه آماده اید؟
همه:آرهههع
تهیونگ:ات بیا پایین
؟:با صدای تفنگ حرکت میکنید ...آماده اید؟
آت و سهون:آره
؟:...۳....۲....۱. ..بوم
از زبون تهیونگ
جونگ کوک:بچه ها مسابقه شروع شد
جیمین:ات اونجا چیکار میکنه؟
تهیونگ:ات بیا پایین ...چرا انقدر لجبازه ای خدا
؟:..۳...۲...۱ ....بوم
پس چرا هیچکدوم حرکت نکردن
همه داشتیم با تعجب بهم نگاه میکردیم که یهو با صدای موتور همه برگشتیم سمت اون دوتا انگار باهم دیگه دشمن بودن به قدری ات تند میرفت که از استرس قلبم داشت از سینم در میومد
۹.۰k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.