رمان عضو هشتم ما با آدمای دیگه فرق داره...
رمان عضو هشتم ما با آدمای دیگه فرق داره...
از زبون ات
دیگه آخرش بود داشتم مسابقه رو میبردم فقط یه دور دیگه مونده میخواستم وسط راه بودم که یهو نفهمیدم چیشد پرت شدم و سیاهی
از زبون تهیونگ
ات خیلی خوب داشت موتور سواری میکرد و داشت میبرد همه خیالمون راحت بود که صد در صد ات می بره و قراره نفر اول بشیم ولی از یه طرف اعصابمون خیلی از دست ات خورد بود هممون هم ناراحت بودیم و هم اعصبانی هر وقت بریم خونه حسابشو میرسم
با صدای بلندی که انگار یه چیزی منفجر شده برگشتیم که دیدیم موتور ات منفجر شده و اونم پرت شده یه طرف دیگه همه با دو دوییدیم سمت ات
تهیونگ:ات ات بیدار شو صدامو میشنوی
نامجون: بیهوش شده باید ببریمش بیمارستان
با این حرف نامجون سریع ات رو بغل کردمو به سمت ماشین دویدم
جین:تو برو عقب پیش ات بشین من رانندگی میکنم
تهیونگ:باش
وسط راه بودیم که ات بهوش اومد
ات:اممم تهیونگ
تهیونگ:ات صدامو میشنوی حالت خوبه ؟
ات:آره خوبم (بی حال)
جین: معلومه چقدر خوبی آخه دختر تو چرا حرف گوش نمیکنی
ات: اگه به حرفتون ...گوش میکردم ؟... الان جیمین جای من بود(بی حال)
تهیونگ:راست میگه یعنی اونا از عمد میخواستن این بالا رو سر جیمین بیارن ؟
جین:آره دیگه
تهیونگ:ات
آت:....
تهیونگ:جین سریعتر برو دوباره بیهوش شد
جین: یکم دیگه میرسیم
بعد از چند دقیقه رسیدیم دوباره ات رو بغل کردم و به سمت ییمارستان رفتیم
تهیونگ:ببخشید خانم
؟:بله چیزی شده؟
تهیونگ:حالشون بده موتوری که داشتن باهاش مسابقه میدادن پوکیده و بیهوش شده
؟:خ..خانم ات؟
جین: خانم شما به جای اینکه ذوق کنید لطفاً کمک کنید
؟:ب..بله ببخشید دکتر دکتر لی
لی:بله چیشده؟
جین:عه خانم لی ات..
لی:آره شنیدم سریع ببرینش اتاق عمل تا بیام
؟:چشم
دکترا تخت آوردن و ات رو روش گذاشتن و بردنش به سمت اتاق عمل
جین:میگما ات حالش انقدر بد بود که بردنش اتاق عمل؟
تهیونگ:نمیدونم...گوشیت داره زنگ میخوره
جین: ... شوگاعه.....الو ..سلام آره ...نمیدونم بردنش اتاق عمل....بیمارستان(....)....باشه منتظریم ....خداحافظ ...دارن میان اینجا
از زبون دکتر لی
به سمت اتاق عمل که ات داخلش بود حرکت کردم
لی: لطفاً همه برن بیرون
از اونجایی که دکتر اصلی برای عمل من بودم به حرفم گوش دادن و رفتن بیرون یه نگاه به ات کردم
لی:دختر خوشگلی هستی ، صدای خوبی داری ، خیلی مهربونی و کلی ویژگی های خوب داری اما بیا قبول کنیم که من و تو برای این دنیا خطرناکیم ما هم باید مثل بقیه میمردیم اما اشکالی نداره خودم این کارو انجام میدم ...بیاین ببرینش
از زبون ات
دیگه آخرش بود داشتم مسابقه رو میبردم فقط یه دور دیگه مونده میخواستم وسط راه بودم که یهو نفهمیدم چیشد پرت شدم و سیاهی
از زبون تهیونگ
ات خیلی خوب داشت موتور سواری میکرد و داشت میبرد همه خیالمون راحت بود که صد در صد ات می بره و قراره نفر اول بشیم ولی از یه طرف اعصابمون خیلی از دست ات خورد بود هممون هم ناراحت بودیم و هم اعصبانی هر وقت بریم خونه حسابشو میرسم
با صدای بلندی که انگار یه چیزی منفجر شده برگشتیم که دیدیم موتور ات منفجر شده و اونم پرت شده یه طرف دیگه همه با دو دوییدیم سمت ات
تهیونگ:ات ات بیدار شو صدامو میشنوی
نامجون: بیهوش شده باید ببریمش بیمارستان
با این حرف نامجون سریع ات رو بغل کردمو به سمت ماشین دویدم
جین:تو برو عقب پیش ات بشین من رانندگی میکنم
تهیونگ:باش
وسط راه بودیم که ات بهوش اومد
ات:اممم تهیونگ
تهیونگ:ات صدامو میشنوی حالت خوبه ؟
ات:آره خوبم (بی حال)
جین: معلومه چقدر خوبی آخه دختر تو چرا حرف گوش نمیکنی
ات: اگه به حرفتون ...گوش میکردم ؟... الان جیمین جای من بود(بی حال)
تهیونگ:راست میگه یعنی اونا از عمد میخواستن این بالا رو سر جیمین بیارن ؟
جین:آره دیگه
تهیونگ:ات
آت:....
تهیونگ:جین سریعتر برو دوباره بیهوش شد
جین: یکم دیگه میرسیم
بعد از چند دقیقه رسیدیم دوباره ات رو بغل کردم و به سمت ییمارستان رفتیم
تهیونگ:ببخشید خانم
؟:بله چیزی شده؟
تهیونگ:حالشون بده موتوری که داشتن باهاش مسابقه میدادن پوکیده و بیهوش شده
؟:خ..خانم ات؟
جین: خانم شما به جای اینکه ذوق کنید لطفاً کمک کنید
؟:ب..بله ببخشید دکتر دکتر لی
لی:بله چیشده؟
جین:عه خانم لی ات..
لی:آره شنیدم سریع ببرینش اتاق عمل تا بیام
؟:چشم
دکترا تخت آوردن و ات رو روش گذاشتن و بردنش به سمت اتاق عمل
جین:میگما ات حالش انقدر بد بود که بردنش اتاق عمل؟
تهیونگ:نمیدونم...گوشیت داره زنگ میخوره
جین: ... شوگاعه.....الو ..سلام آره ...نمیدونم بردنش اتاق عمل....بیمارستان(....)....باشه منتظریم ....خداحافظ ...دارن میان اینجا
از زبون دکتر لی
به سمت اتاق عمل که ات داخلش بود حرکت کردم
لی: لطفاً همه برن بیرون
از اونجایی که دکتر اصلی برای عمل من بودم به حرفم گوش دادن و رفتن بیرون یه نگاه به ات کردم
لی:دختر خوشگلی هستی ، صدای خوبی داری ، خیلی مهربونی و کلی ویژگی های خوب داری اما بیا قبول کنیم که من و تو برای این دنیا خطرناکیم ما هم باید مثل بقیه میمردیم اما اشکالی نداره خودم این کارو انجام میدم ...بیاین ببرینش
۹.۳k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.