تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست ،
از کوچهی ما کاش گذر داشته باشد
خاکستری از آن همه آتش ، دلِ این خاک
از سینهی من ، سوختهتر داشته باشد
باید برود ، هرچه شود گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد
باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد
کوه است دلِ مرد ، ولی کوه ؛ نه هر کوه !
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد
کوهی که جوابت بدهد هرچه بگویی
کوهی که در آن نعره اثر داشته باشد
دردا اگر از خوشهی این شاخهی سرشار
بیگانه ثمر چیده و برداشته باشد
عشق است بلای من و من عاشقِ عشقم
این نیست بلایی که سپر داشته باشد
رفتی و من آن روز نبودم ، دل من هم !
تا با تو سرِ سیر و سفر داشته باشد
باید که خودش باشد : آزاده و آزاد
نه زور و نه تزویر و نه زر داشته باشد
برگرد ، سفر طول کشید ای نفسِ سبز !
تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست ،
از کوچهی ما کاش گذر داشته باشد
خاکستری از آن همه آتش ، دلِ این خاک
از سینهی من ، سوختهتر داشته باشد
باید برود ، هرچه شود گو بشو و باش
بگذار که این جاده خطر داشته باشد
باید بپرد هر که در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد
کوه است دلِ مرد ، ولی کوه ؛ نه هر کوه !
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد
کوهی که جوابت بدهد هرچه بگویی
کوهی که در آن نعره اثر داشته باشد
دردا اگر از خوشهی این شاخهی سرشار
بیگانه ثمر چیده و برداشته باشد
عشق است بلای من و من عاشقِ عشقم
این نیست بلایی که سپر داشته باشد
رفتی و من آن روز نبودم ، دل من هم !
تا با تو سرِ سیر و سفر داشته باشد
باید که خودش باشد : آزاده و آزاد
نه زور و نه تزویر و نه زر داشته باشد
برگرد ، سفر طول کشید ای نفسِ سبز !
تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
۱۸۸
۲۶ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.