سلام من سوزومه پیترسون 17 سالمه تک فرزندم وبابام سال پیش
سلام من سوزومه پیترسون 17 سالمه تک فرزندم وبابام سال پیش به دلیل نامعلومی کشته شد بابام صاحب یه شرکت بزرگ بود ومامانم اونجا کار میکرد ولی بعد از مرگ بابام، مامانم صاحب شرکت شد من تو نیویورک خونه دارم که بابام برام گذاشته بود
start
بااین حال بیشتر خونه مامانم زندگی میکنم
صبح پاشدم دیدم داره مامانم زنگ میزنه
سوزومه: سلام مامان کاری داشتی
مامان: بله ..... خب درمورد یه چیز مهم میخوام صحبت کنم
سوزومه: سرو پا گوشم
مامان: خب من قرار تو این ماه ازدواج کنم
سوزومه: وات فاک..... اوکی شوخی بامزه ای بود من باید برم دبیرستان کاری نداری
مامان: صبر کن سوزومه شوخی نمیکنم با اقای وین قرار ازدواج کنم وهمچنین قرار صاحب برادر هم بشی
سوزومه: مامان چی داری میگی میفهمی
مامان: من قصدم جدیه سوزومه
سوزومه: خب من دیگه بقیش به من ربطی نداره... کار دیگه ای نداری
مامان: خب امشب قرار ملاقات داریم وتوهم باید بیای تا با اقای وین وپسرشون اشنا بشی
سوزومه: ساعت چند
مامان: ساعت 9 باید اونجا باشیم دیر نکنیا
سوزومه: باشه
مامان: سوزومه لطفا هم یکم مراعات کن
سوزومه: بچه نیستم مامان.... قطع میکنم بای
ویو سوزومه
بلند شدم رفتم سرویس و کار های لازم رو کردمو بعد روتین پوستی اماده شدم رفتم سمت مدرسه......
وارد مدرسه شدم بعد چند دقیقه لیلی رو دیدم رفتم سمتش
سوزومه: سلام
لیلی: چته قیافه گرفتی
سوزومه: امروز اسکی تعطیل ازمغزم پیاده شو حوصله ندارم
لیلی: خوب بگو چته
ایشون رو دنبال کنین عالیه https://wisgoon.com/p/NLP28JO4BN/
start
بااین حال بیشتر خونه مامانم زندگی میکنم
صبح پاشدم دیدم داره مامانم زنگ میزنه
سوزومه: سلام مامان کاری داشتی
مامان: بله ..... خب درمورد یه چیز مهم میخوام صحبت کنم
سوزومه: سرو پا گوشم
مامان: خب من قرار تو این ماه ازدواج کنم
سوزومه: وات فاک..... اوکی شوخی بامزه ای بود من باید برم دبیرستان کاری نداری
مامان: صبر کن سوزومه شوخی نمیکنم با اقای وین قرار ازدواج کنم وهمچنین قرار صاحب برادر هم بشی
سوزومه: مامان چی داری میگی میفهمی
مامان: من قصدم جدیه سوزومه
سوزومه: خب من دیگه بقیش به من ربطی نداره... کار دیگه ای نداری
مامان: خب امشب قرار ملاقات داریم وتوهم باید بیای تا با اقای وین وپسرشون اشنا بشی
سوزومه: ساعت چند
مامان: ساعت 9 باید اونجا باشیم دیر نکنیا
سوزومه: باشه
مامان: سوزومه لطفا هم یکم مراعات کن
سوزومه: بچه نیستم مامان.... قطع میکنم بای
ویو سوزومه
بلند شدم رفتم سرویس و کار های لازم رو کردمو بعد روتین پوستی اماده شدم رفتم سمت مدرسه......
وارد مدرسه شدم بعد چند دقیقه لیلی رو دیدم رفتم سمتش
سوزومه: سلام
لیلی: چته قیافه گرفتی
سوزومه: امروز اسکی تعطیل ازمغزم پیاده شو حوصله ندارم
لیلی: خوب بگو چته
ایشون رو دنبال کنین عالیه https://wisgoon.com/p/NLP28JO4BN/
۶۳۵
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.