دردت بجانم مانده و جان در پی جان می رود
دردت بجانم مانده و جان در پی جان می رود
در عالم شوریده اش هر سو شتابان می رود
افتاده در دشت و دمن سر می کشد کوه و کمر
آوازه خوان شهرعشق هر سو به جولان می رود
هرگز نجسته خانه اش پیچیده بویش هر کران
بر گرد طوفان رفته و هر سو هراسان می رود
آتش کشیده بر تنم ، صد شعله اندازد به نی
می خواند از سوزِ نهان سر درگریبان می رود
دیگر مرو ای جانِ جان در غیبتش کم ناله کن
رسوای عالم گشته ای دیدی که خندان می رود
سروِ خرامان در خطا ، دل بُرده بر جای دگر
تا کی نشینی بر رهش ، سیّد غزلخوان می رود
در عالم شوریده اش هر سو شتابان می رود
افتاده در دشت و دمن سر می کشد کوه و کمر
آوازه خوان شهرعشق هر سو به جولان می رود
هرگز نجسته خانه اش پیچیده بویش هر کران
بر گرد طوفان رفته و هر سو هراسان می رود
آتش کشیده بر تنم ، صد شعله اندازد به نی
می خواند از سوزِ نهان سر درگریبان می رود
دیگر مرو ای جانِ جان در غیبتش کم ناله کن
رسوای عالم گشته ای دیدی که خندان می رود
سروِ خرامان در خطا ، دل بُرده بر جای دگر
تا کی نشینی بر رهش ، سیّد غزلخوان می رود
۷.۴k
۲۶ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.