حالا که رفته ای

حالا که رفته ای،،
بیا
بیا برویم...

بعد مرگت قدمی بزنیم،،،
ماه را بیاوریم..و پاهایمان را تا ماهیان رودخانه دراز کنیم...
بعد
موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار..
بعد
موهایت را از روی لب هایت بزنم کنار..
بعد
موهایت را از روی لب هایت..

لعنتی..دستم از خواب بیرون مانده است.......


#گروس#عبدالملکیان
دیدگاه ها (۴)

-____-

روے تمام درخت هانامت را ڪندہ ام،،،روے تمام سنگ ها..روے تمام ...

خودم را جآیی، جآ گذاشته ام،،،شآید کنار تو...در بآغ های سیب،،...

بی «تو»شبیه شاعری هستم که دوپآی غزلش می لنگد،،،حآل ترانه اش ...

یک شب هم باید با هم بیدار بمانیم تا خود صبح . هی چشمهای تو پ...

part 7

⁨⁨⁨حقیقت تلخ یک شبِ فراموش‌شدهمن خسته‌تر از آن بودم که حتی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط