🍁Part 3🍁
🍁Part_3🍁
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🦉دیانا🦉
با ماشین ارسلان رفتیم عجب ماشینی داشت اون از تیپش اینم از ماشینش معلومه خرپولع
من و نیکا و متین با ماشین ارسلان رفتیم محراب و مهشادو ممد وعسلم با ماشین ممد
🍃یک ساعت بعد🍃
🦉دیانا🦉
بعد یک ساعت رسیدیم رفتیم تو اون ویلاعه رفتیم تو زدم ب نیکا و ب میزی ک روش مشروب بود اشاره کردم و دوتامون با یع لبخند شیطانی رفتیم سمت میز نیکا یکی خورد ولی من سه پیک خوردم
یکم بعد بقیه عم اومدن ارسلان از همع بیشتر خورد با خودم گفتم این بشر بشکه اس آیا اون میز ک پر بود الان نصفشو این ارسلان خوردع🫤
🦇ارسلان🦇
سرم داشت گیج میرف کامل مست شده بودم فک کنم درصد الکل این مشروبا خعلی بالا بودع همع مست شدع بودن متینیکا رفتن یع گوشه محراب و مهشادم رفتن یع گوشه ممد و عسلم یع گوشه کثافت کاری ولی ازونا دیانا کنار من وایسادع بود
دوتا دستاش سر میز بود و سرش پایین بود دستشو گرفتم کشیدم سمت خودم طوری ک نفسام بهش بهش میخورد فاصلمون یع انگشت بود بهش گفتم:
ارسلان:خبی دیانا؟(نویسنده:عاها فک کردین میگم لب میگرن اونم تو دیدار اول😂)
دیانا:نع حالم بدع بدنم داغع
ارسلان:بردمش یع کم آب پاشیدم تو صورتش رفتیم باهم قدم زدیم ولی من حالم خعلی بد نبود اینقد الکل و مشروب خوردم ک عادت کردم😐
🦉دیانا🦉
داشتیم قدم میزدیم ک ارسلان گفت:
ارسلان:دیانا تو رل داری؟
دیانا:نع چطور؟
ارسلان:همینطوری واسم سوال شد:]
دیانا:عوک(اوکی)
🦇ارسلان🦇
دست راستم دور گردن دیانا بود و دست چپم تو
جیبم بود و سر دیانا رو شونم بود
دیانا:ارسلان خعلی مهربونی🙃
ارسلان:ولی نع ب اندازه ی ت 💕
یکم ک قدم زدیم و دیانا یکم حالش بهتر شدو رفتیم تو و رفتیم پیش بقیه
نیکا و دیانا هعی چرت و پرت میگفتن و میخندیدن 🫤 فک کنم این اثرات مشروب باشع ک اینا رو در این حد دیوونه کردع اخع دیانا تو حیاطم یکم چرت و پرت گفت ولی ن ب این اندازه😐
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع😉
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🦉دیانا🦉
با ماشین ارسلان رفتیم عجب ماشینی داشت اون از تیپش اینم از ماشینش معلومه خرپولع
من و نیکا و متین با ماشین ارسلان رفتیم محراب و مهشادو ممد وعسلم با ماشین ممد
🍃یک ساعت بعد🍃
🦉دیانا🦉
بعد یک ساعت رسیدیم رفتیم تو اون ویلاعه رفتیم تو زدم ب نیکا و ب میزی ک روش مشروب بود اشاره کردم و دوتامون با یع لبخند شیطانی رفتیم سمت میز نیکا یکی خورد ولی من سه پیک خوردم
یکم بعد بقیه عم اومدن ارسلان از همع بیشتر خورد با خودم گفتم این بشر بشکه اس آیا اون میز ک پر بود الان نصفشو این ارسلان خوردع🫤
🦇ارسلان🦇
سرم داشت گیج میرف کامل مست شده بودم فک کنم درصد الکل این مشروبا خعلی بالا بودع همع مست شدع بودن متینیکا رفتن یع گوشه محراب و مهشادم رفتن یع گوشه ممد و عسلم یع گوشه کثافت کاری ولی ازونا دیانا کنار من وایسادع بود
دوتا دستاش سر میز بود و سرش پایین بود دستشو گرفتم کشیدم سمت خودم طوری ک نفسام بهش بهش میخورد فاصلمون یع انگشت بود بهش گفتم:
ارسلان:خبی دیانا؟(نویسنده:عاها فک کردین میگم لب میگرن اونم تو دیدار اول😂)
دیانا:نع حالم بدع بدنم داغع
ارسلان:بردمش یع کم آب پاشیدم تو صورتش رفتیم باهم قدم زدیم ولی من حالم خعلی بد نبود اینقد الکل و مشروب خوردم ک عادت کردم😐
🦉دیانا🦉
داشتیم قدم میزدیم ک ارسلان گفت:
ارسلان:دیانا تو رل داری؟
دیانا:نع چطور؟
ارسلان:همینطوری واسم سوال شد:]
دیانا:عوک(اوکی)
🦇ارسلان🦇
دست راستم دور گردن دیانا بود و دست چپم تو
جیبم بود و سر دیانا رو شونم بود
دیانا:ارسلان خعلی مهربونی🙃
ارسلان:ولی نع ب اندازه ی ت 💕
یکم ک قدم زدیم و دیانا یکم حالش بهتر شدو رفتیم تو و رفتیم پیش بقیه
نیکا و دیانا هعی چرت و پرت میگفتن و میخندیدن 🫤 فک کنم این اثرات مشروب باشع ک اینا رو در این حد دیوونه کردع اخع دیانا تو حیاطم یکم چرت و پرت گفت ولی ن ب این اندازه😐
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع😉
۶.۲k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.