🍁Part 4🍁
🍁Part_4🍁
🦇❤️آعوش گرم تو❤️🦉
🦉دیانا🦉
من و نیکا رفتیم وسط رقصیدیم و حسابی اومدیم سر حال فقط پاهامون انگار داشت قطع میشد ولی ناموصن هف هش ماهی نیشد پارتی نیومدع بودیم😂 نیم ساعت بعد هم رفتیم ارسلان من و نیکا و متین و رسوند خونه ما خونه ما عم ک
خالی میخواستیم این چند روز ک مامان و بابا نیستن خونه رو بترکونیم😂😈
وقتی رسیدیم رفتیم لش کردیم رو مبل از شدت خستگی🫤
دیانا:نیکا ت پاشو با من بیا تو اتاق من متینم میرع تو اتاق مامان و بابا😂نیکو جان پاشو عیزم😂😂
نیکا:ولی متین ک بدون من خوابش نمیبرع😉 نکنع خوابت میمیبرع متین😢😢
دیانا:😳😳
متین:نع نیکا خوابم نمیبرع ولی امشب خعلی خستم ت الان میخوای با من تو اتاق حرف بزنی منم خستم فردا ک رفتیم خونه خودمون شب پیش ام بخوابیم الان نع😥(نویسنده:پدر مادر نیکا ب دلایلی از هم دور زندگی میکنن ولی طلاق نگرفتن😁)
دیانا:اَه اه اه اه اه چندششش🤢🤮
نیکا: یع چشم غره توپ ب متین رفتم و گفتم شب خوش عاقا متین من اصن سرو سری با شما ندارم ک بخوام پیشتون بخوابم اونم رو یع تخت😒
متین:نیکاااا عشقم قهر نکن دیگعع🥺🥺
نیکا: اولن کیشمیشم دم دارع نیکا خانومممم دومن من عشق شما نیستم جناب🥴
دیانا:هاااایمن(مثل خمیازه 🙄) شب بخیر فقط صدا دعواتون نیاد تو اتاق میخوام بخوابم چندشا🥴
🦉دیانا🦉
من رفتم بالا خوابیدم درم قفل کردم و لالا😴😴
🍃صبح روز بعد🍃
🦉دیانا🦉
صبح ساعت دو بیدارشدم🫤 رفتن یع آب ب صورتم زدم لباس عوض کردم رفتم پایین فک کنم دیشب متین یع چیزی ب نیکا گفته نیکا عم خر شدع رفته پیشش لالا کردع😐
رفتم دم در اتاقشون درو آروم باز کردم
واااااای خداااا چ ناز خوابیدن
متین خعلی قشنگ نیکارو بغل کردع بود
دلم نیومد بیدارشون کنم 🥺🥺
رفتم پایین هیچی تو این خونه خراب شدع ما پیدا نمیشع ععهههه
زنگ زدم پیتزا سفارش دادم واسه متینیکا عم گرفته بودم
داشتم میخوردم ک متین و نیکا عم بیدار شدن
دیانا:به به به زوج عاشق چندش😂
متینیکا:صب بخیر
دیانا:البته صب ک نع ظهر بخیر ساعت 3:30 زوج عاشق😂
نیکا:عِععععع راست میگی😂😂
متین:حالا اینو ولش گشنمه چی داریم
دیانا:پیتزا براتون گرفتم😂
متینیکا:بَه 😋
نیکا:میگم ب بچه های اکیپ بگیم بیان؟😈
دیانا:راس میگی حوصلمون سر رفته
متین:الان زنگ میزنم(با دهن پر🥴)
دیانا و نیکا:اَََهههههه متین
نیکا:چندش
🦉دیانا🦉
متین زنگ زد ب همع بچه ها اونام گفتن بش
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع😉
🦇❤️آعوش گرم تو❤️🦉
🦉دیانا🦉
من و نیکا رفتیم وسط رقصیدیم و حسابی اومدیم سر حال فقط پاهامون انگار داشت قطع میشد ولی ناموصن هف هش ماهی نیشد پارتی نیومدع بودیم😂 نیم ساعت بعد هم رفتیم ارسلان من و نیکا و متین و رسوند خونه ما خونه ما عم ک
خالی میخواستیم این چند روز ک مامان و بابا نیستن خونه رو بترکونیم😂😈
وقتی رسیدیم رفتیم لش کردیم رو مبل از شدت خستگی🫤
دیانا:نیکا ت پاشو با من بیا تو اتاق من متینم میرع تو اتاق مامان و بابا😂نیکو جان پاشو عیزم😂😂
نیکا:ولی متین ک بدون من خوابش نمیبرع😉 نکنع خوابت میمیبرع متین😢😢
دیانا:😳😳
متین:نع نیکا خوابم نمیبرع ولی امشب خعلی خستم ت الان میخوای با من تو اتاق حرف بزنی منم خستم فردا ک رفتیم خونه خودمون شب پیش ام بخوابیم الان نع😥(نویسنده:پدر مادر نیکا ب دلایلی از هم دور زندگی میکنن ولی طلاق نگرفتن😁)
دیانا:اَه اه اه اه اه چندششش🤢🤮
نیکا: یع چشم غره توپ ب متین رفتم و گفتم شب خوش عاقا متین من اصن سرو سری با شما ندارم ک بخوام پیشتون بخوابم اونم رو یع تخت😒
متین:نیکاااا عشقم قهر نکن دیگعع🥺🥺
نیکا: اولن کیشمیشم دم دارع نیکا خانومممم دومن من عشق شما نیستم جناب🥴
دیانا:هاااایمن(مثل خمیازه 🙄) شب بخیر فقط صدا دعواتون نیاد تو اتاق میخوام بخوابم چندشا🥴
🦉دیانا🦉
من رفتم بالا خوابیدم درم قفل کردم و لالا😴😴
🍃صبح روز بعد🍃
🦉دیانا🦉
صبح ساعت دو بیدارشدم🫤 رفتن یع آب ب صورتم زدم لباس عوض کردم رفتم پایین فک کنم دیشب متین یع چیزی ب نیکا گفته نیکا عم خر شدع رفته پیشش لالا کردع😐
رفتم دم در اتاقشون درو آروم باز کردم
واااااای خداااا چ ناز خوابیدن
متین خعلی قشنگ نیکارو بغل کردع بود
دلم نیومد بیدارشون کنم 🥺🥺
رفتم پایین هیچی تو این خونه خراب شدع ما پیدا نمیشع ععهههه
زنگ زدم پیتزا سفارش دادم واسه متینیکا عم گرفته بودم
داشتم میخوردم ک متین و نیکا عم بیدار شدن
دیانا:به به به زوج عاشق چندش😂
متینیکا:صب بخیر
دیانا:البته صب ک نع ظهر بخیر ساعت 3:30 زوج عاشق😂
نیکا:عِععععع راست میگی😂😂
متین:حالا اینو ولش گشنمه چی داریم
دیانا:پیتزا براتون گرفتم😂
متینیکا:بَه 😋
نیکا:میگم ب بچه های اکیپ بگیم بیان؟😈
دیانا:راس میگی حوصلمون سر رفته
متین:الان زنگ میزنم(با دهن پر🥴)
دیانا و نیکا:اَََهههههه متین
نیکا:چندش
🦉دیانا🦉
متین زنگ زد ب همع بچه ها اونام گفتن بش
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع😉
۵.۹k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.