میراث ابدی 💜پـارت¹⁴💜 کپ👇
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــ عه بابا ما که آماده نیستیم.
بابا: مامانتون وسایل لازمو برداشته. قرار شد ولیعهدو تا چین همراهی کنیم و بعد از اونجا بریم شیلا.
اییشششش. خیلی بده. از چهره داداش معلومه خیلی خوشحاله. من وقتی دو سالم بود اومدیم ایران. هیچ خاطره ای از شیلا ندارم.
()()()()()()()()()()()()()()()
دو روزه که رسیدیم شیلا. هنوز به دیدن پادشاه نرفتم. آخه برم چی بگم. یه دوست پیدا کردم ازم یه سال بزرگتره و دختره دوست باباست. امروز قرار شد بیاد دنبالم با هم بریم تا پایتختو نشونم بده. یه خدمتکار هم هست که اسمش یعونه ولی من بیشتر از خدمتکار بهش نزدیکم و مثل خواهرم میدونمش. رابطه اجتماعیم بیسته از هرکی خوشم بیاد زود باهاش صمیمی میشم........
+ اینجایی مانی؟
برگشتم سمت صدا خودشه وولهیه.......
ــ بریم؟
وولهی: بریمم.
یعون: کجا؟
نمیتونستم با خودم ببرمش چون ممکن بود مورد غراغرای مامانم قرار بگیره. وولهی مثل خودمه ولی از من ساکتتر و آرومتر. داشتیم گشت میزدیم که به یه دختر برخوردم. دختره افتاد زمین. خم شدم تا کمکش کنم بلند بشه......
ــ ببخشید ندیمتون.
یهو سرپوشش یکمی کنار رفت. چی اینکه پسره. زود رفت. مشکوک میزد. دنبالش کردم.......
وولهی: داریم کجا میریم؟
ــ اون دختر نبود پسر بود.
*تهیونگ
ــ پس ولیعهد و جیهوپ کجان؟
جیمین: الان میرسن. خوشحالم که برگشتی.
ــ منم همینطور. خیلی دلم براتون تنگ شده بود. خوشتیپ شدیا.
جیمین: از اول خوشتیپ بودم.
+ من از همتون خوشتیپ تر و خوشگل ترم.
برگشتم سمت صدا.......
ــ ببین کی اینجاست؟ جیهوپ خانم.
جیمین: جیهوپ این چه لباسیه پوشیدی؟
جیهوپ: از دست دختراست. دیگه نمیتونم با هویت اصلیم تو خیابونا راه برم.
ــ دخترباز شدی؟
جیهوپ: خدانکنه. نبابا وقتی با هویت اصلیم بگردم توسط دخترا محاصره میشمو میگن که باهاشون دوست بشم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #جبرانی #bts
ــ عه بابا ما که آماده نیستیم.
بابا: مامانتون وسایل لازمو برداشته. قرار شد ولیعهدو تا چین همراهی کنیم و بعد از اونجا بریم شیلا.
اییشششش. خیلی بده. از چهره داداش معلومه خیلی خوشحاله. من وقتی دو سالم بود اومدیم ایران. هیچ خاطره ای از شیلا ندارم.
()()()()()()()()()()()()()()()
دو روزه که رسیدیم شیلا. هنوز به دیدن پادشاه نرفتم. آخه برم چی بگم. یه دوست پیدا کردم ازم یه سال بزرگتره و دختره دوست باباست. امروز قرار شد بیاد دنبالم با هم بریم تا پایتختو نشونم بده. یه خدمتکار هم هست که اسمش یعونه ولی من بیشتر از خدمتکار بهش نزدیکم و مثل خواهرم میدونمش. رابطه اجتماعیم بیسته از هرکی خوشم بیاد زود باهاش صمیمی میشم........
+ اینجایی مانی؟
برگشتم سمت صدا خودشه وولهیه.......
ــ بریم؟
وولهی: بریمم.
یعون: کجا؟
نمیتونستم با خودم ببرمش چون ممکن بود مورد غراغرای مامانم قرار بگیره. وولهی مثل خودمه ولی از من ساکتتر و آرومتر. داشتیم گشت میزدیم که به یه دختر برخوردم. دختره افتاد زمین. خم شدم تا کمکش کنم بلند بشه......
ــ ببخشید ندیمتون.
یهو سرپوشش یکمی کنار رفت. چی اینکه پسره. زود رفت. مشکوک میزد. دنبالش کردم.......
وولهی: داریم کجا میریم؟
ــ اون دختر نبود پسر بود.
*تهیونگ
ــ پس ولیعهد و جیهوپ کجان؟
جیمین: الان میرسن. خوشحالم که برگشتی.
ــ منم همینطور. خیلی دلم براتون تنگ شده بود. خوشتیپ شدیا.
جیمین: از اول خوشتیپ بودم.
+ من از همتون خوشتیپ تر و خوشگل ترم.
برگشتم سمت صدا.......
ــ ببین کی اینجاست؟ جیهوپ خانم.
جیمین: جیهوپ این چه لباسیه پوشیدی؟
جیهوپ: از دست دختراست. دیگه نمیتونم با هویت اصلیم تو خیابونا راه برم.
ــ دخترباز شدی؟
جیهوپ: خدانکنه. نبابا وقتی با هویت اصلیم بگردم توسط دخترا محاصره میشمو میگن که باهاشون دوست بشم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #جبرانی #bts
۱۰.۴k
۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.