عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک

قسمت بیست و یک




مامان برای ایوب سنگ تمام میگذاشت
وقتی ایوب خانه ما بود ،مامان خیلی بیشتر از همیشه غذا درست میکرد....


میخندید و میگفت
-الهی برایت بمیرم دختر،وقتی ازدواج کنی فقط توی اشپزخانه ای.....
باید مدام بپزی بدهی ایوب.....ماشاءالله خیلی خوب میخورد...

فهمیده بودم ک ایوب وقتی ک خوشحال و سرحال است
زیاد میخورد.....
شبی،نبود ک ایوب خانه مانماند..و صبح دور هم صبحانه نخوریم....


ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱)

عاشقانه های پاکقسمت بیست و دوسفره صبحانه ک جمع شد ،امد کنارم...

عاشقانه های پاکقسمت بیست و سههر روز با هم میرفتیم بیرون........

عاشقانه های پاکعشق است اینکه یک نفر اغاز می کند هرروز صبح را...

عاشقانه های پاکباز هم شب شدورویای تو دریاد امد اینه عکس تورا...

اولیم مافیایی که منو بازی داد. پارت۳۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط