پارت–چهاردهم
#پارت–چهاردهم
ادرین - بخواب فکر کنم اینجا بهت سخت بگذره
+ تو هم پلیسی
ادرین - اره الان من ۲۴ سالمه و چند سالی پلیس شدم که به عنوان پلیس مخفی انتخاب شدم
+ تو ۲۴ سالته و ترمه اول دانشگاهی
ادرین - اره دانشگاه افسری شیش سال درس خوندم تا پلیس مخفی شدم حالا هم اومدم گرافیک که دوست داشتم میخونم ولی الان داخل شرکت عموی ناتنیه رادوین نشستیم تا اون مجمدی رو دستگیر کنیم
+ اون دوتا دوستت هم پلیسن شما از کجا میدونستین مجمدی با عموی رادوین رابطه داره
ادرین - اره اونا هم هستن اینکه ما پلیسیم رو کسی نمیدونه حتی مژده منشیه شرکت ، عموی رادوین یه رادوین گفته بود بیاد برای رد و بدل مواد بره کمکشون رادوین هم ایمیلش رو پیدا کرد و رفت جستجو بعد که فهمیدیم کجاست به پلیس اینجا گفتیم اونا هم گفتن چند ماهی هست مواد میفرستن و حالا موادای خودشون رو میفرستن ولی کارخونشون رو پیدا نکردن هر جا کشتن نبودن
+ ما چجوری پیداشون میکنیم
ادرین - اگه به مهمونیی که میخواد بگیره دعوتمون کرد یعنی ما رو افرادش حساب میکنه اگه هم نه باید فکر کار دیگه ای باشیم
+ دخترا میدونن شما پلیسین
ادرین - اره میدونن همه چیز رو براشون تعریف کردم
+ پس اون دوتا معمور مخفی چی میشه پس
ادرین - اونا دوتا از دوستای ما هستن که میان و کارا و چیز های دیگه رو هماهنگ میکنن
+ اها حالا اولین جایی که همو میبینیم کجاس
ادرین - خب قرارمون پس فردا بیرون از پاریسه که خیلی دوره شما هم باید با ما بیاین
+ باشه شب بخیر
ادرین - شبتوهم بخیر
بعد ی لبخند زدم که جوابم رو با لبخن بهم داد
چشمام گرم شد و خوابم برد
*******************
صبح با خوردن چیزی به سرم بیدار شدم
ترمه - بلندشو ببینم اینجا دیگه خونه ی خودتون نیست که تا ظهر بخوابی یالا بلندشو
ی خورده از حرفش بدم اومد نمیدونم چرا شاید چون اسم خونه اومد ناراحت شدم
فهمید ناراحت شدم برای همین گفت : درسا ببخشید ناراحت شدی
امروز روی دنده ی بدخولقی بلندشدم برای همین پسش زدم و رفتم بیرون
همه دست به سینه روی مبل نشسته بودن
+ صبح بخیر
رویا - به به چه عجب چشم ما به جمال خانم افتاد هنوز میخوابیدی پاستریزه شدی سلامم نمیکنی
بازم ناراحت شدم دستمو مشت کردم و با صدای کمی بلند گفتم : اصلا دلم میخواد به تو ربطی نداره
ترمه اومد و کنار رویا وایساد : خب ول کن بیا بریم پایین صبحونه بخوریم
همین طور که میرفتم بالا با حالت عصبانی گفتم : نمیخوام خودتون برین
بعد رفتم داخل اتاق و درو محکم بستم صداشون رو شنیدم
ترمه - بله منم بهش گفتم اینجا خونه ی خودتون نیست که تا لنگ ظهر خوابی بدش اومد
رویا - رو دنده ی استخوانیشن بلند شده
ترمه - چکار کنیم
رویا - بریم من براش صبحونه میارم
از داخل اتاق داد زدم : نمیخوام
رویا - خواهر عزیز قانون هتل نشینی رو رعایت کن
+ نمی خوام
لایک و نظر یادتون نره حتما درباره ی این پارت کامت بزارید ممنونم
🙏 🙏 🙏 🙏 🙏 🙏 🙏 🙏
ادرین - بخواب فکر کنم اینجا بهت سخت بگذره
+ تو هم پلیسی
ادرین - اره الان من ۲۴ سالمه و چند سالی پلیس شدم که به عنوان پلیس مخفی انتخاب شدم
+ تو ۲۴ سالته و ترمه اول دانشگاهی
ادرین - اره دانشگاه افسری شیش سال درس خوندم تا پلیس مخفی شدم حالا هم اومدم گرافیک که دوست داشتم میخونم ولی الان داخل شرکت عموی ناتنیه رادوین نشستیم تا اون مجمدی رو دستگیر کنیم
+ اون دوتا دوستت هم پلیسن شما از کجا میدونستین مجمدی با عموی رادوین رابطه داره
ادرین - اره اونا هم هستن اینکه ما پلیسیم رو کسی نمیدونه حتی مژده منشیه شرکت ، عموی رادوین یه رادوین گفته بود بیاد برای رد و بدل مواد بره کمکشون رادوین هم ایمیلش رو پیدا کرد و رفت جستجو بعد که فهمیدیم کجاست به پلیس اینجا گفتیم اونا هم گفتن چند ماهی هست مواد میفرستن و حالا موادای خودشون رو میفرستن ولی کارخونشون رو پیدا نکردن هر جا کشتن نبودن
+ ما چجوری پیداشون میکنیم
ادرین - اگه به مهمونیی که میخواد بگیره دعوتمون کرد یعنی ما رو افرادش حساب میکنه اگه هم نه باید فکر کار دیگه ای باشیم
+ دخترا میدونن شما پلیسین
ادرین - اره میدونن همه چیز رو براشون تعریف کردم
+ پس اون دوتا معمور مخفی چی میشه پس
ادرین - اونا دوتا از دوستای ما هستن که میان و کارا و چیز های دیگه رو هماهنگ میکنن
+ اها حالا اولین جایی که همو میبینیم کجاس
ادرین - خب قرارمون پس فردا بیرون از پاریسه که خیلی دوره شما هم باید با ما بیاین
+ باشه شب بخیر
ادرین - شبتوهم بخیر
بعد ی لبخند زدم که جوابم رو با لبخن بهم داد
چشمام گرم شد و خوابم برد
*******************
صبح با خوردن چیزی به سرم بیدار شدم
ترمه - بلندشو ببینم اینجا دیگه خونه ی خودتون نیست که تا ظهر بخوابی یالا بلندشو
ی خورده از حرفش بدم اومد نمیدونم چرا شاید چون اسم خونه اومد ناراحت شدم
فهمید ناراحت شدم برای همین گفت : درسا ببخشید ناراحت شدی
امروز روی دنده ی بدخولقی بلندشدم برای همین پسش زدم و رفتم بیرون
همه دست به سینه روی مبل نشسته بودن
+ صبح بخیر
رویا - به به چه عجب چشم ما به جمال خانم افتاد هنوز میخوابیدی پاستریزه شدی سلامم نمیکنی
بازم ناراحت شدم دستمو مشت کردم و با صدای کمی بلند گفتم : اصلا دلم میخواد به تو ربطی نداره
ترمه اومد و کنار رویا وایساد : خب ول کن بیا بریم پایین صبحونه بخوریم
همین طور که میرفتم بالا با حالت عصبانی گفتم : نمیخوام خودتون برین
بعد رفتم داخل اتاق و درو محکم بستم صداشون رو شنیدم
ترمه - بله منم بهش گفتم اینجا خونه ی خودتون نیست که تا لنگ ظهر خوابی بدش اومد
رویا - رو دنده ی استخوانیشن بلند شده
ترمه - چکار کنیم
رویا - بریم من براش صبحونه میارم
از داخل اتاق داد زدم : نمیخوام
رویا - خواهر عزیز قانون هتل نشینی رو رعایت کن
+ نمی خوام
لایک و نظر یادتون نره حتما درباره ی این پارت کامت بزارید ممنونم
🙏 🙏 🙏 🙏 🙏 🙏 🙏 🙏
۶.۲k
۰۶ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.