بی تو گاهی با خودم نامهربانی می کنم
بی تو گاهی با خودم نامهربانی می کنم
با در و دیوار و سایه همزبانی می کنم
رفتی و این شهر دیگر بوی غربت می دهد
ظاهرا با مرگ دارم زندگانی می کنم
از خودم گاهی سراغ از خویش می گیرم هنوز
با خودم گاهی سخن از بی نشانی می کنم
در میان مسلخ آیینه ها با چشم تر
آه سردی می کشم یاد جوانی می کنم
با در و دیوار و سایه همزبانی می کنم
رفتی و این شهر دیگر بوی غربت می دهد
ظاهرا با مرگ دارم زندگانی می کنم
از خودم گاهی سراغ از خویش می گیرم هنوز
با خودم گاهی سخن از بی نشانی می کنم
در میان مسلخ آیینه ها با چشم تر
آه سردی می کشم یاد جوانی می کنم
۷۶۸
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.