مثل یادداشتایی که نوشتمشون اما هر بار مچاله و به سطل اشغا

مثل یادداشتایی که نوشتمشون اما هر بار مچاله و به سطل اشغال گوشه‌ی اتاقم پرتشون کردم،
مثل تکستایی که هیچوقت جرات send کردنشونو پیدا نکردم،
مثل حرفایی که هیچوقت حاضر به گفتنشون نشدم،
مثل آهنگایی که هیچوقت برات فورواردشون نکردم،
مثل کتابایی که قبل از خوندنشون گمشون کردم،
مثل پرنده‌ای که دور از چشم بقیه زخماش رو بستم و ازش نگهداری کردم،
مثل فریادایی که هیچوقت هیچکس به جز خودم صداشونو نشنید،
مثل جای اشکایی که هیچوقت هیچکس ردشونو نبوسید،
مثل سکوتی که هیچوقت هیچکس معناش رو نفهمید،
مثل بغضایی که هیچوقت هیچکس صدای شکستنشونو نشنید،
مثل تموم حسای قایمکی و تلخ دنیا،
من این روزا یواشکی دلم برات تنگ میشه،
یواشکی خیالتو بغل میکنم،
یواشکی باهات حرف می‌زنم،
یواشکی صفر تا صد خاطره‌هامونو مرور می‌کنم،
یواشکی به دورو بریات حسادت می‌کنم،
یواشکی هنوز که هنوزه دوستت دارم
و یواشکی تا همیشه منتظر برگشتنت می‌مونم.
-مین.
#برای_همان_که_نیست

18٫02٫01
3٫19
دیدگاه ها (۲)

‏حس اون گلادياتوري رو دارم كه همه دارن براش هورا ميكشن كه بج...

تو مرگِ من بودیتوکه می‌توانستم نگهت دارمهنگامی که همه از من ...

سلام.باز منم.باز همون آدمم، فرقش تو اینه که حالا بی حس ترم، ...

با تمام کم‌توانی هایش ،آمد ،مرا مداوا کرد وَ رفت.شاید هم با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط