پارت 11 منه گناهکار
پارت 11 منه گناهکار
شوگا : خداحافظ
دیوید : خداحافظ
گوشی رو قط کردم
امشب یه ماموریتی داشتیم که شب بود باید بریم سمت دریا به منطقه هست که قاچاق میکنن اونجا کلی انبار هست باید بریم اونجا ا/تو هم میبرم شاید بتونه کمک کنه
لباسامو عوض کردم و رفتم پایین رفتم سمت خدمتکارا
شوگا : کارتون تموم نشد ؟
برای تمیز شدن خونه چند تا خدمتکار جدید اورده بودم قابل اعتماد بودن
خدمتکار : چرا آقا تموم شد
شوگا : خب میتونید برید
وقتی رفتن نشستم روی کاناپه جلوی تلویزیون توی سالن و تلویزیون رو روشن کردم و یه فیلم خوب پیدا کردم نشستم و نگاش کردم
.................
نفهمیدم چقدر زمان گذشت به ساعت نگاه کردم ساعت 1 بود دیگه ظهر شده بود چطوری این دختره هنوز بیدار نشده پاشدم رفتم سمت اتاقش در زدم شاید بیدار شده ولی جوابی نداد درو باز کردم هنوزم خواب بود دیگه باید بیدار بشه چخبره این همه وقت رفتم جلوتر و صداش کردم
شوگا : هوی دختره بلند شو لنگ ظهره
جواب نداد
شوگا : با تو بودم
بازم جواب نداد چرا تکونم نمیخوره
تکونش دادم ولی بازم هیچی بیشتر تکونش دادم ولی هیچ عکس العملی نشون نداد چند بار آروم زدم به صورتش بازم هیچی رنگش پریده بود چرا من اینو ندیدم سریع رفتم سمت تلفن خواستم زنگ بزنم به دکتر که یادم افتاد این تلفن قطه بدو رفتم سمت اتاقم و موبایلمو برداشتم و زنگ زدم به دکتر بعد از 2 تا بوق برداشت
شوگا : سریع بیا اینجا فهمیدی
دکتر : الان میام
گوشی رو قط کردم و رفتم پایین سمت اتاقش یعنی چی چجوری این اتفاق افتاده دستشو گرفتم خیلی سرد بود پتورو روش کشیدم صورتش سفید شده بود طولی نکشید که دکتر اومد سریع رفتم سمتش
شوگا : اونجا اونجاس
به سمت اتاق اشاره کردم
دکتر : باشه آروم باش بگو چیشده
شوگا : رفتم بیدارش کنم دیدم تکون نمیخوره بدنش خیلی سرده رنگش پریده نمیدونم چی شد یهو
دکتر : باشه تو آروم باش
رفت سمت اتاق داشتم پشتش میرفتم که وایساد و روبه من وایساد
دکتر : بهتره تو بیرون بمونی
شوگا : اما
دکتر : همینی که گفتم
رفت داخل اتاق و درو بست معلوم نیست چیشده این که چیزیش نبود چش شد یهو ، داشتم کل سالنو متر میکردم خیلی استرس داشتم اگه بلایی سرش بیاد
...........
نیم ساعت شده که رفته ولی هنوزم نیمده نشسته بودم گوشه ستون کنار در اتاق که در اتاق باز شد سریع بلند شدم و رفتم سمت دکتر
شوگا : چیشد
دکتر : آروم باش بیا بشین
شوگا : نه همینجا بگو
دکتر : اول آروم باش
شوگا : من آرومم بگو
دکتر : بهش سم تزریق کردن
شوگا : چی
دکتر : یکی با آمپول بهش سمو تزریق کرده موفق شدم سمو از بدنش خارج کنم ولی باید استراحت کنه اگرنه بدنش از خودش واکنش نشون میده
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
شوگا : خداحافظ
دیوید : خداحافظ
گوشی رو قط کردم
امشب یه ماموریتی داشتیم که شب بود باید بریم سمت دریا به منطقه هست که قاچاق میکنن اونجا کلی انبار هست باید بریم اونجا ا/تو هم میبرم شاید بتونه کمک کنه
لباسامو عوض کردم و رفتم پایین رفتم سمت خدمتکارا
شوگا : کارتون تموم نشد ؟
برای تمیز شدن خونه چند تا خدمتکار جدید اورده بودم قابل اعتماد بودن
خدمتکار : چرا آقا تموم شد
شوگا : خب میتونید برید
وقتی رفتن نشستم روی کاناپه جلوی تلویزیون توی سالن و تلویزیون رو روشن کردم و یه فیلم خوب پیدا کردم نشستم و نگاش کردم
.................
نفهمیدم چقدر زمان گذشت به ساعت نگاه کردم ساعت 1 بود دیگه ظهر شده بود چطوری این دختره هنوز بیدار نشده پاشدم رفتم سمت اتاقش در زدم شاید بیدار شده ولی جوابی نداد درو باز کردم هنوزم خواب بود دیگه باید بیدار بشه چخبره این همه وقت رفتم جلوتر و صداش کردم
شوگا : هوی دختره بلند شو لنگ ظهره
جواب نداد
شوگا : با تو بودم
بازم جواب نداد چرا تکونم نمیخوره
تکونش دادم ولی بازم هیچی بیشتر تکونش دادم ولی هیچ عکس العملی نشون نداد چند بار آروم زدم به صورتش بازم هیچی رنگش پریده بود چرا من اینو ندیدم سریع رفتم سمت تلفن خواستم زنگ بزنم به دکتر که یادم افتاد این تلفن قطه بدو رفتم سمت اتاقم و موبایلمو برداشتم و زنگ زدم به دکتر بعد از 2 تا بوق برداشت
شوگا : سریع بیا اینجا فهمیدی
دکتر : الان میام
گوشی رو قط کردم و رفتم پایین سمت اتاقش یعنی چی چجوری این اتفاق افتاده دستشو گرفتم خیلی سرد بود پتورو روش کشیدم صورتش سفید شده بود طولی نکشید که دکتر اومد سریع رفتم سمتش
شوگا : اونجا اونجاس
به سمت اتاق اشاره کردم
دکتر : باشه آروم باش بگو چیشده
شوگا : رفتم بیدارش کنم دیدم تکون نمیخوره بدنش خیلی سرده رنگش پریده نمیدونم چی شد یهو
دکتر : باشه تو آروم باش
رفت سمت اتاق داشتم پشتش میرفتم که وایساد و روبه من وایساد
دکتر : بهتره تو بیرون بمونی
شوگا : اما
دکتر : همینی که گفتم
رفت داخل اتاق و درو بست معلوم نیست چیشده این که چیزیش نبود چش شد یهو ، داشتم کل سالنو متر میکردم خیلی استرس داشتم اگه بلایی سرش بیاد
...........
نیم ساعت شده که رفته ولی هنوزم نیمده نشسته بودم گوشه ستون کنار در اتاق که در اتاق باز شد سریع بلند شدم و رفتم سمت دکتر
شوگا : چیشد
دکتر : آروم باش بیا بشین
شوگا : نه همینجا بگو
دکتر : اول آروم باش
شوگا : من آرومم بگو
دکتر : بهش سم تزریق کردن
شوگا : چی
دکتر : یکی با آمپول بهش سمو تزریق کرده موفق شدم سمو از بدنش خارج کنم ولی باید استراحت کنه اگرنه بدنش از خودش واکنش نشون میده
امیدوارم خوشتون بیاد 🤍☁
خوشحال میشم لایک کنید و کامنت بزارید 🫂☁
درخواستی دارید بگید (◍•ᴗ•◍)🤍☁
۵۰.۰k
۲۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.