Part56
Part 56
تهیونگ:( میخنده)
رسیدیم تهیونگ رفت از ماشین پایین بهم گفت
تهیونگ: بستنی چه طمعی میخوای
ات: امممم توت فرنگی ن..نههههه شکلاتی میخوام
تهیونگ: خب آخر شکلاتی شد یا توت فرنگی
ات :شکلاتیییی
(ویو ات )
تهیونگ رفت بستنی ۵ مین گذشت نیومد ۱۰ مین گذشت نیومد ۲۰ مین گذشت نیومد نگرانش شدم زنگش زدم جواب نداد که دیدم یکی زد به پنجره اون تهیونگ بود لا دو تا بستنی بزرگ تو دستش در رو واسش باز کردم
تهیونگ :اوفففف اومدم بلخره
ات: بستنییییییی هوراااااا چه قدر خوشگلههههه جیغغغغغغ
تهیونگ :یااااابالفضل ترسیدم دختر
ات :مرسی مرسی مرسییییی (ذوق)
تهیونگ: خواهش میکنم بیبی
(ویو تهیونگ )
یه صف طولانی بود بعد ۲۰ مین تو صف بودن بلخره بستنی ها رو گرفتم و رفتم سمت ماشین زدم به پنجره که در رو واسم باز کنه چون دستام پر بود بستنی ها رو که دید از ذوقش داشت جیغ میزد آخه ات خیلی چیز های شیرین دوست داره
ات :یا خدا از کجا شروع کنم
تهیونگ: فک نمیکردم آنقدر گنده باشن
ات :حتی از اونتم بزرگتره
تهیونگ: یاااا به پسر من بی احترامی نکننن میخوای توت امتحانش کنی ببینی بزرگه یا نه
ات :من گوه خوردم به پسر شما بی احترامی کردم نمیخواد امتحان کنی مرسی
تهیونگ :مطمئنی
ات: من کاملا از چیز هایی که میگم مطمئنم
اسلاید بعد بستنی ها
تهیونگ:( میخنده)
رسیدیم تهیونگ رفت از ماشین پایین بهم گفت
تهیونگ: بستنی چه طمعی میخوای
ات: امممم توت فرنگی ن..نههههه شکلاتی میخوام
تهیونگ: خب آخر شکلاتی شد یا توت فرنگی
ات :شکلاتیییی
(ویو ات )
تهیونگ رفت بستنی ۵ مین گذشت نیومد ۱۰ مین گذشت نیومد ۲۰ مین گذشت نیومد نگرانش شدم زنگش زدم جواب نداد که دیدم یکی زد به پنجره اون تهیونگ بود لا دو تا بستنی بزرگ تو دستش در رو واسش باز کردم
تهیونگ :اوفففف اومدم بلخره
ات: بستنییییییی هوراااااا چه قدر خوشگلههههه جیغغغغغغ
تهیونگ :یااااابالفضل ترسیدم دختر
ات :مرسی مرسی مرسییییی (ذوق)
تهیونگ: خواهش میکنم بیبی
(ویو تهیونگ )
یه صف طولانی بود بعد ۲۰ مین تو صف بودن بلخره بستنی ها رو گرفتم و رفتم سمت ماشین زدم به پنجره که در رو واسم باز کنه چون دستام پر بود بستنی ها رو که دید از ذوقش داشت جیغ میزد آخه ات خیلی چیز های شیرین دوست داره
ات :یا خدا از کجا شروع کنم
تهیونگ: فک نمیکردم آنقدر گنده باشن
ات :حتی از اونتم بزرگتره
تهیونگ: یاااا به پسر من بی احترامی نکننن میخوای توت امتحانش کنی ببینی بزرگه یا نه
ات :من گوه خوردم به پسر شما بی احترامی کردم نمیخواد امتحان کنی مرسی
تهیونگ :مطمئنی
ات: من کاملا از چیز هایی که میگم مطمئنم
اسلاید بعد بستنی ها
۱۴.۰k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.