و باز پاییز هم بار وبندیل ش را

و باز پاییز هم بار وبندیل ش را
بست وراهی شد...
باز هم ما ماندیم؛
با یک خروار دوستت دارم
که باید از دوش این ابر
به ان ابر بدهیم...!

#ملیح_م
دیدگاه ها (۱)

آن قسمتی از شروع صبحرا دوست دارمكه بايد به تو فكر كرد...#امی...

چمدان چرمی کوچکش در کنار تخت جا خوش کرده بود و خودش نیز در ک...

دلتنگ آغوشت همانند درختی خالی از برگ که در انتظار آغوش بهار ...

بدهم تکیه به تو، شانه شدن را بلدی...؟#علی_نیاکوئی

آن قدر دوستت دارم ...که یادم نمی آید از کجا شروع شد...داستان...

💐 شهید مهدی صابری فرمانده گروهان علی‌اکبر(علیه السلام) از لش...

رمان بغلی من پارت ۸۱ارسلان: باز نشستی طرح زدی دیانا: نه بخدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط