عاشق رئیسم شدم♡پارت۳۳
عاشق رئیسم شدم♡پارت۳۳
لیا:هعیی چی بگم
سوهی: راستی چخبر از اون پرنسی که دلتو برده
لیا:هیچی دیگه قرار شد فردا شام بریم رستوران کلیز
سوهی: مگه قرار نبود امشب بری؟
لیا:نه دیگه بهم خورد
سوهی: آها
لیا:تو چرا انقد خسته ای دختر
سوهی: چیزی نیس
لیا:نه تو این چند روزه ی چیزیت هست بیا ببینم
دستمو گرفتو رفت بشست رو مبل منم نشستم
لیا:بگو ببینم گوش میدم
سوهی: (از اون روز اول که رفت و تا امروز رو تعریف میکنه)
لیا:وای قربونت برم چرا اینا رو به آدم نمیگی
سوهی: 😭😭
لیا: آی اشکال نداره قشنگم ول کن اون دیوونه ها رو
سوهی: اما هق من عاشقشم 😭😭😭😭
لیا:ببین چی میگم سوهی بیا برای ی مدت بریم فرانسه پیش برادرم ها؟حال و هوات عوض میشه
سوهی: نمیدونم
لیا: پس برای پسفردا بلیط میگیرم اوکی؟
سوهی: اما.....
لیا:اما نداریم دختر ی مرخصی دو هفته ای بگیر دوباره برمیگردی دیگه
سوهی: باشه
لیا:وایییی اخجووووونمم
سوهی: مامان بزرگ چی میشه پس؟؟
لیا:مامان بزرگ گف براش کار پیش اومده باید فردا حتما بره الانم داره برمیگرده خونه
سوهی: آها..........من برم حاظر شم
لیا:کجا به سلامتی؟
سوهی: یکی از اون برندهایی که باهاشون کار کردیم امشب مهمونی گرفته
لیا: وای خدا خوش بگذره
سوهی: (لبخند ملیح و فیک)
رفتم بالا دوش گرفتم اومدم بیرون یه آرایش و لباس خوشگلم پوشیدم از حق نگذریم خیلی قشنگ شده بودم کفشای برند شرکتمون رو پوشیدم و عطرمم زدم کیفم رو برداشتم و رفتم پایین که لیا منو دید
لیا: اوماگاد چقد خوشگل شدی دختر ندزدنت😯
.......
شرایط پارت بعد: ۱۳ لایک و ۱۲ کامنت😊🫰
لیا:هعیی چی بگم
سوهی: راستی چخبر از اون پرنسی که دلتو برده
لیا:هیچی دیگه قرار شد فردا شام بریم رستوران کلیز
سوهی: مگه قرار نبود امشب بری؟
لیا:نه دیگه بهم خورد
سوهی: آها
لیا:تو چرا انقد خسته ای دختر
سوهی: چیزی نیس
لیا:نه تو این چند روزه ی چیزیت هست بیا ببینم
دستمو گرفتو رفت بشست رو مبل منم نشستم
لیا:بگو ببینم گوش میدم
سوهی: (از اون روز اول که رفت و تا امروز رو تعریف میکنه)
لیا:وای قربونت برم چرا اینا رو به آدم نمیگی
سوهی: 😭😭
لیا: آی اشکال نداره قشنگم ول کن اون دیوونه ها رو
سوهی: اما هق من عاشقشم 😭😭😭😭
لیا:ببین چی میگم سوهی بیا برای ی مدت بریم فرانسه پیش برادرم ها؟حال و هوات عوض میشه
سوهی: نمیدونم
لیا: پس برای پسفردا بلیط میگیرم اوکی؟
سوهی: اما.....
لیا:اما نداریم دختر ی مرخصی دو هفته ای بگیر دوباره برمیگردی دیگه
سوهی: باشه
لیا:وایییی اخجووووونمم
سوهی: مامان بزرگ چی میشه پس؟؟
لیا:مامان بزرگ گف براش کار پیش اومده باید فردا حتما بره الانم داره برمیگرده خونه
سوهی: آها..........من برم حاظر شم
لیا:کجا به سلامتی؟
سوهی: یکی از اون برندهایی که باهاشون کار کردیم امشب مهمونی گرفته
لیا: وای خدا خوش بگذره
سوهی: (لبخند ملیح و فیک)
رفتم بالا دوش گرفتم اومدم بیرون یه آرایش و لباس خوشگلم پوشیدم از حق نگذریم خیلی قشنگ شده بودم کفشای برند شرکتمون رو پوشیدم و عطرمم زدم کیفم رو برداشتم و رفتم پایین که لیا منو دید
لیا: اوماگاد چقد خوشگل شدی دختر ندزدنت😯
.......
شرایط پارت بعد: ۱۳ لایک و ۱۲ کامنت😊🫰
۷.۱k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.