عاشق رئیسم شدم♡پارت۳۴
عاشق رئیسم شدم♡پارت۳۴
لیا: اوماگاد چقد خوشگل شدی دختر ندزدنت😯
منم که حوصله نداشتم فقط برای شرکت میخواستم برم
سوهی:نه نمیدزدن
بعد گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود
ته:الو سوهی
سوهی: الو رسیدی
ته:آره من دم دَرَم
سوهی: اوکی الان میام
بعد از لیا خداحافظي کردم و رفتم بیرون سوار ماشین ته شدم
ته:به به سلام مادمازل چقد زیبا شدن
سوهی: ممنون نظر لطفته
ته:ببینم بخاطر یوری ناراحتی؟
سوهی: .......نه
ته:ببین کوک واقعا از یوری خوشش نمیاد ولی از اینکه کوک از تو تشکر نکرده خیلی تعجب کردم نگران نباش من باهاش حرف میزنم
سوهی: مرسی ولی دیگه لازم نیست
ته:چرا
سوهی: ببین ته به احتمال زیاد پس فرداچون تعطیله کوک رو میبینی لطفا این نامه رو بهش بده امشب نه ها پسفردا بده بهش
کاغذ رو در اوردم و دادم
ته:باشه
دیگه هیچ حرفی نزدیم که بلاخره رسیدیم
من دستمو دور دست ته حلقه کردم و باهام وارد سالن شدیم رفتم سر یکی میزا....خیلی شلوغ بود که کوک با یوری دست تو دست هم اومدن سمتمون
کوک ویو:
امروز یوری همش خودشو میچسباند به من و احساس میکردم سوهی خیلی ناراحته عصر شد خواستم سوهی رو برسونم خونه رفتم اتاقش دیدم نیست رفتم بیرون که سوار ماشین بشم دیدم سریع سوار تاکسی شد و رفت معلوم نیس چی شده رفتم خونه کارام رو انجام دادم و برای مهمونی شب آماده شدم عطرم رو زدنم و از خونه بیرون اومدم و سوار ماشین شدم و رفتم دنبال یوری
راوی ویو:
کوک رفت دنبال یوری و تو راه یوری همش سعی میکرد خودشو تو دل کوک جا کنه ولی نمیدونست که دیر کرده بود خلاصه که رسیدن به محل جشن
کوک ویو:
رسیدیم به محل جشن یوری دستشو دور دستم حلقه کرد و باهم رفتیم تو سر یکی از میز ها که آقای چان اومد پیشمون
چان:سلام آقای جئون خیلی خوش اومدید
کوک:سلام خیلی ممنونم
چان:بانو رو معرفی نمیکنید
یوری میخواست چیزی بگه که سریع گفتم
کوک:دختر عموم هستن
چان:او خوشبختم بانو
یوری:همچنین
چان:آقای کیم و منشیتون نمیان
کوک:چرا فکر کنم تو راه باشن
چان:خیلی هم عالی
چان:با اجازه من به بقیه مهمون ها هم سلام بدم
کوک:بله بفرمایید
بعد آقای چان رفت که بعد چند مین داشتم نوشیدنی میخوردم که دیدم سوهی دستشو دور دست ته حلقه کرده و اومدن تو سالن
.........
چند پارت براتون جبران کردم😚
تازه شرایط ها کامل نبود ولی دیگه گزاشتم
شرایط پارت بعد: نداریممممم🤗
پارت بعد رو امشب یا فردا میزارم😗😗👋
لیا: اوماگاد چقد خوشگل شدی دختر ندزدنت😯
منم که حوصله نداشتم فقط برای شرکت میخواستم برم
سوهی:نه نمیدزدن
بعد گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود
ته:الو سوهی
سوهی: الو رسیدی
ته:آره من دم دَرَم
سوهی: اوکی الان میام
بعد از لیا خداحافظي کردم و رفتم بیرون سوار ماشین ته شدم
ته:به به سلام مادمازل چقد زیبا شدن
سوهی: ممنون نظر لطفته
ته:ببینم بخاطر یوری ناراحتی؟
سوهی: .......نه
ته:ببین کوک واقعا از یوری خوشش نمیاد ولی از اینکه کوک از تو تشکر نکرده خیلی تعجب کردم نگران نباش من باهاش حرف میزنم
سوهی: مرسی ولی دیگه لازم نیست
ته:چرا
سوهی: ببین ته به احتمال زیاد پس فرداچون تعطیله کوک رو میبینی لطفا این نامه رو بهش بده امشب نه ها پسفردا بده بهش
کاغذ رو در اوردم و دادم
ته:باشه
دیگه هیچ حرفی نزدیم که بلاخره رسیدیم
من دستمو دور دست ته حلقه کردم و باهام وارد سالن شدیم رفتم سر یکی میزا....خیلی شلوغ بود که کوک با یوری دست تو دست هم اومدن سمتمون
کوک ویو:
امروز یوری همش خودشو میچسباند به من و احساس میکردم سوهی خیلی ناراحته عصر شد خواستم سوهی رو برسونم خونه رفتم اتاقش دیدم نیست رفتم بیرون که سوار ماشین بشم دیدم سریع سوار تاکسی شد و رفت معلوم نیس چی شده رفتم خونه کارام رو انجام دادم و برای مهمونی شب آماده شدم عطرم رو زدنم و از خونه بیرون اومدم و سوار ماشین شدم و رفتم دنبال یوری
راوی ویو:
کوک رفت دنبال یوری و تو راه یوری همش سعی میکرد خودشو تو دل کوک جا کنه ولی نمیدونست که دیر کرده بود خلاصه که رسیدن به محل جشن
کوک ویو:
رسیدیم به محل جشن یوری دستشو دور دستم حلقه کرد و باهم رفتیم تو سر یکی از میز ها که آقای چان اومد پیشمون
چان:سلام آقای جئون خیلی خوش اومدید
کوک:سلام خیلی ممنونم
چان:بانو رو معرفی نمیکنید
یوری میخواست چیزی بگه که سریع گفتم
کوک:دختر عموم هستن
چان:او خوشبختم بانو
یوری:همچنین
چان:آقای کیم و منشیتون نمیان
کوک:چرا فکر کنم تو راه باشن
چان:خیلی هم عالی
چان:با اجازه من به بقیه مهمون ها هم سلام بدم
کوک:بله بفرمایید
بعد آقای چان رفت که بعد چند مین داشتم نوشیدنی میخوردم که دیدم سوهی دستشو دور دست ته حلقه کرده و اومدن تو سالن
.........
چند پارت براتون جبران کردم😚
تازه شرایط ها کامل نبود ولی دیگه گزاشتم
شرایط پارت بعد: نداریممممم🤗
پارت بعد رو امشب یا فردا میزارم😗😗👋
۱۴.۴k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.