Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮n̤̮k̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮⁴
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
امروز برترین نیروهای ویژه امنیتی برای ماموریتی یک ماهه آمده بودن به مرز کشور تا منطقه مین گذاری شده توسط کره شمالی را تحت پوشش قرار دهند و مین ها را خنثی کنند ... جایی که اگر پایشان از یکی آنها رد میشد حتی جنازه ای هم نداشتند ...
________________________________________________
[پرش زمانی به ۲۹ روز بعد]
[مویون ویو]
جونگکوک خیلی خسته شده بود ... اون فرمانده گردان بود ... در قبال همه اشخاصی که در اون منطقه بودند مسئول بود ... اون باید همه رو کنترل میکرد و خودش دیر تر از همه به اتاقک ها میومد ...
بعد از اینکه وسایلم رو جمع کردم تصمیم گرفتم وسایل پارتنر گرامی رو هم جمع اوری کنم ...
[راوی]
مویون در حال جمع کردن وسایل جونگکوک بود، اما خبر نداشت ۵ تا فضول در حال دید زدنش بودن ...
تهیونگ : یاع ... الان باید مویونی رو زن داداش صدا کنیم ؟
جین : یعنی من نه کوک رو زنده میزارم نه این مویونو ... کوک از بچگی با ما دوست بوده و مویون از ۱۲ سالگی... یعنی ما اینقدر غریبه بودیم و نمیدونستیم ؟
هوپی : حالم از هردوشون بهم خورد ... به نظرتون رابطشون از کی شروع شده ؟
یونگی : از وقتی که ماموریت شروع شده صمیمیتر شدن!
نامجون : یعنی تو میگی ...
جیمین با دیدن اون پنج تا به سمتشون دوید : یاع بدویین باید بریم به منطقه ... مین های جدید شناسایی شدن !
.........................................................................
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮⁴
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
امروز برترین نیروهای ویژه امنیتی برای ماموریتی یک ماهه آمده بودن به مرز کشور تا منطقه مین گذاری شده توسط کره شمالی را تحت پوشش قرار دهند و مین ها را خنثی کنند ... جایی که اگر پایشان از یکی آنها رد میشد حتی جنازه ای هم نداشتند ...
________________________________________________
[پرش زمانی به ۲۹ روز بعد]
[مویون ویو]
جونگکوک خیلی خسته شده بود ... اون فرمانده گردان بود ... در قبال همه اشخاصی که در اون منطقه بودند مسئول بود ... اون باید همه رو کنترل میکرد و خودش دیر تر از همه به اتاقک ها میومد ...
بعد از اینکه وسایلم رو جمع کردم تصمیم گرفتم وسایل پارتنر گرامی رو هم جمع اوری کنم ...
[راوی]
مویون در حال جمع کردن وسایل جونگکوک بود، اما خبر نداشت ۵ تا فضول در حال دید زدنش بودن ...
تهیونگ : یاع ... الان باید مویونی رو زن داداش صدا کنیم ؟
جین : یعنی من نه کوک رو زنده میزارم نه این مویونو ... کوک از بچگی با ما دوست بوده و مویون از ۱۲ سالگی... یعنی ما اینقدر غریبه بودیم و نمیدونستیم ؟
هوپی : حالم از هردوشون بهم خورد ... به نظرتون رابطشون از کی شروع شده ؟
یونگی : از وقتی که ماموریت شروع شده صمیمیتر شدن!
نامجون : یعنی تو میگی ...
جیمین با دیدن اون پنج تا به سمتشون دوید : یاع بدویین باید بریم به منطقه ... مین های جدید شناسایی شدن !
.........................................................................
۳.۴k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.