Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D
Y̤̮o̤̮ṳ̮r̤̮ M̤̮e̤̮m̤̮o̤̮r̤̮i̤̮e̤̮s̤̮ C̤̮o̤̮m̤̮e̤̮ A̤̮N̤̮D̤̮ G̤̮o̤̮ I̤̮n̤̮ M̤̮y̤̮ H̤̮r̤e̤̮a̤̮d̤̮ L̤̮i̤̮n̤̮k̤̮ B̤̮o̤̮o̤̮m̤̮r̤̮a̤̮n̤̮g̤̮🖤🪐
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮⁵
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
جیمین با دیدن اون پنج تا به سمتشون دوید : یاع بدویین باید بریم به منطقه ... مین های جدید شناسایی شدن !
________________________________________________
[مویون ویو]
زیپ ساکش رو بستم ... که احساس بشدت عجیبی بهم دست داده بود ... سر پسر نعناییم رو بر شونه هایم و دستش را بر موهایم حس کردم ... در حال که موهایم را دور انگشتانش میپیچید گفت :
+اوه ... خانم جئون ! خوب بلدین دلبری کنیناا ...
_ یاع ... این حجم از ذوق زدگی واسم خوب نیست مستر ... سرت رو شونمه، داری با موهام بازی میکنی وَ حالا که فامیلی جئون هم روم گذاشتی ...
[راوی]
جونگکوک روی دختر را برگرداند و به آرامی لب هایش را بر لبان غنچه ای دختر گذاشت وَ بعد از چند ثانیه به آرامی دم گوش دخترک گفت : ضیافت تکمیل شد !
مویون دستشو بر سینه اش گذاشت تا جلوی قلبش را که میخواهد از جایش کنده شود بگیرد ...
جونگکوک بخاطر این واکنش دختر نیشخندی بر لبانش شکل گرفت و قهقهه زنان از اونجا دور شد ...
_جئون جونگ کوک تو زیادی کیوتی یا خیلی سکسی هوم؟ تو باعث میشی سیستم مغزیم دچار اختلال بشه•ˇ‿ˇ•
..............................یک روز بعد..............................
جونگکوک : سی روز باهم اینجا بودیم ... دوتا از بهترین دوستانمون رو از دست دادیم ... سه نفر مجروح شدن ... با این حال سعیمون رو کردیم تا روز های خوبی رو در کنار هم اینجا باشیم ... در غم و شادی های هم شریک بودیم و این منطقه رو بطور کامل پاکسازی کردیم ... حالا هم که وقت رفتنه ... وقتی پامون رو در سئول گذاشتیم یک هفته وقت استراحت بهتون میدم و دوباره به کار برمیگردیم ...
گروهبانان و سربازان : احترام فرمانده !
جونگکوک : آزاد
P̤̮A̤̮R̤̮T̤̮⁵
J̤̮K̤̮ a̤̮n̤̮d̤̮ M̤̮O̤̮O̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🤏☻️
A̤̮D̤̮M̤̮I̤̮N̤̮ : J̤̮I̤̮Y̤̮O̤̮O̤̮N̤̮🍫🦋
جیمین با دیدن اون پنج تا به سمتشون دوید : یاع بدویین باید بریم به منطقه ... مین های جدید شناسایی شدن !
________________________________________________
[مویون ویو]
زیپ ساکش رو بستم ... که احساس بشدت عجیبی بهم دست داده بود ... سر پسر نعناییم رو بر شونه هایم و دستش را بر موهایم حس کردم ... در حال که موهایم را دور انگشتانش میپیچید گفت :
+اوه ... خانم جئون ! خوب بلدین دلبری کنیناا ...
_ یاع ... این حجم از ذوق زدگی واسم خوب نیست مستر ... سرت رو شونمه، داری با موهام بازی میکنی وَ حالا که فامیلی جئون هم روم گذاشتی ...
[راوی]
جونگکوک روی دختر را برگرداند و به آرامی لب هایش را بر لبان غنچه ای دختر گذاشت وَ بعد از چند ثانیه به آرامی دم گوش دخترک گفت : ضیافت تکمیل شد !
مویون دستشو بر سینه اش گذاشت تا جلوی قلبش را که میخواهد از جایش کنده شود بگیرد ...
جونگکوک بخاطر این واکنش دختر نیشخندی بر لبانش شکل گرفت و قهقهه زنان از اونجا دور شد ...
_جئون جونگ کوک تو زیادی کیوتی یا خیلی سکسی هوم؟ تو باعث میشی سیستم مغزیم دچار اختلال بشه•ˇ‿ˇ•
..............................یک روز بعد..............................
جونگکوک : سی روز باهم اینجا بودیم ... دوتا از بهترین دوستانمون رو از دست دادیم ... سه نفر مجروح شدن ... با این حال سعیمون رو کردیم تا روز های خوبی رو در کنار هم اینجا باشیم ... در غم و شادی های هم شریک بودیم و این منطقه رو بطور کامل پاکسازی کردیم ... حالا هم که وقت رفتنه ... وقتی پامون رو در سئول گذاشتیم یک هفته وقت استراحت بهتون میدم و دوباره به کار برمیگردیم ...
گروهبانان و سربازان : احترام فرمانده !
جونگکوک : آزاد
۵.۳k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.