بازرس زل زد به دستهای بسته ی دختر.
بازرس زل زد به دستهای بسته ی دختر.
انگار اون هم تو معصومیت دختر غرق بود و ذهنش حتی لحظه ای هم سمت اینکه دختر قاتله، نمیرفت.
دستهاش رو روی میز گذاشت و پرسید:
- با چی کشتیش؟ "
دختر خندید :
- با کلمات!"
- آیدا.میم
#DEEP_FEELİNG
انگار اون هم تو معصومیت دختر غرق بود و ذهنش حتی لحظه ای هم سمت اینکه دختر قاتله، نمیرفت.
دستهاش رو روی میز گذاشت و پرسید:
- با چی کشتیش؟ "
دختر خندید :
- با کلمات!"
- آیدا.میم
#DEEP_FEELİNG
۲.۱k
۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.