مافیای دبیرستان

مـــــافـــــیــــای دبــــیـــرســـــتــــان

پــــارت⑦


پایان فلش بک
(ات بهوش اومد)
ات: اخ.. اینجا کجاست
جین و دو تا بادیگاردش وارد یه اتاق تاریک که یه پنجره ی کوچیک بدون هیچ لامپ و یه صندلی داره میشن
ات: هی تو کی.. جین!!!
جین: سلام لی ات
ات: جین... چقد خوشحالم که میبینمتتتت... چقد خوشتیپ شدی..
جین:(به بادیگارداش اشاره کرد ات رو از صندلی که بهش بسته بودن باز کنه)
(به محض اینکه بادیگاردا اونو از صندلی باز کردن دویید بغل جین)
ات: یاااا قدت خیلی بلنده.. نمیتونم بغلت کنم
جین: ات..
ات: هوم
جین: اممم بیا بریم بالا.. خونم و بهت نشون بدم
ات: راستی جین.. منو از کجا پیدا کردی.؟ چرا منو اوردی تو خونت.. جانگکوک کجاست؟
جین: خوب.. من تورو دزدیدم.. درواقع.. و اوردمت جایی که جانگکوک هیچ وقت نمیتونه پیدات کنه.. میخوام حرصشو در بیارم.. نقشه دارم
ات: چ.چی؟؟ وایسا ببینم... الان این یعنی چییی؟؟
جین: میشه اروم باشی.. شاید جانگکوک هیچوقت پیدات نکنه پس میتونی پیش رفیق صمیمیت باشی درست نمیگم؟
ات: نه این درست نیست.. تو برای اینکه حرص کوک و در بیاری اینجوری میکنی؟
چرا منو از اون جدا میکنی من و همین الان بفرست خونه ی خودم.. برای جنگ و دعوا از من مایه نزارید من...(جین پرید وسط حرفش)
جین: ساکت(با صدای بم و داد و خسته)

~~~~~~~~
چطور بود؟ 🍭
دیدگاه ها (۵)

[ســـــنــــاریــــــو] ✦وقتی دارن گیم میزنن و تو میری تو بغ...

تـــــصــــــور کــــــن جـــــیـــــمـــــیـــــن[تو گرل فر...

مـــــافـــــیــــای دبــــیـــرســـــتــــانپــــارت⑥جین: ا...

مـــــافـــــیــــای دبــــیـــرســـــتــــانپــــارت⑤✧مرسی ...

پارت ۲۰ات: اخ جیمین سرشو از تو گردن از بیرون میاره جیمین: بی...

دوست پسر مافیایی

پارت۲ [دیوانه وار عاشق]ناشناس: مجبور نیستم ( دست ات رو گرفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط