پارت سی و سه
★†★†★★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
پسر عینکی نزدیکشون شد
> سلام چانی من
لبخندی زد
چانیول از جاش بلند شد و با مهربونی نسخشو بغل کرد
-چانگمین دلم برات تنگ شده بود
> منم همینطور کوچولو
-یاااا تو فقط دو دقیقه ازم بزرگتری
سوبیک تا اون موقع با چشمای گرد نگاشون میکرد با شنیدن حرفاشون متوجه شد دوقلو ان
چانگمین که متوجه دختر بچه شد روبه چان گفت:
> برده اوردی؟ اینکه به نظرم خیلی بچس
-نه
> پس کیه؟
-دختر بک
> چی؟؟ دختر بکهیون پیش تو چیکار میکنه؟
*فلش بک*
> از این طرفا چنی چ عجب یادی از رفیقت کردی
×واقعا سرم شلوغه چانگمین ببخشید
> اشکال نداره
> اتفاقی افتاده؟
×عاام راستش دختر بکهیون گم شده
×به احتمال زیاد کار چانه
> هعییی
> حتی اگه پیش چان باشه نگرانش نباش
> راسته از اون بچه متنفره ولی چون اون دختر زیادی شبی بیونه فکر نکنم چان بتونه اذیتش کنه
×امیدوار
> چند روز زیگه تولد چانه میرم عمارتش
×ممنونم
*پایان فلش بک*
-گروگانه
> من که از کارای تو سر در نمیارم
چان پوزخندی زد
-به بک بگو دخترشو خیلی زود پس میدم
چشمکی به سوبیک زد
چانگمین نفس عمیقی کشید
> چانیول میدونی امروز تولد دختر بکه؟
-عع؟
چان به سوبیک نگاه کرد
> چان تو که کینه ای نبودی
> بک اینقدر دوست داره که تاریخ تولد دخترشو با تولد تو یکی کرده.. بفهم
-بس کن اره من کینه ایم
-اصلا همین امشب دخترشو بش میدم
> الان شد
> خب پس داداشی شب میام فعلا کار دارم
- باشه
بعد از رفتن چانگمین روبه سوبیک گفت:
-دنبالم بیا
سوبیک بدون محل گذاشتن به حرف چانیول مشغول خوردن کیکش شد
-مگه با تو نیستم؟
سوبیک جوری رفتار کرد که انگار چانیول وجود نداره
خواست سمت سوبیک بره که با شنیدن صدای در متوقف شد
-آه سوهویا کجا بودی
با لبای اویزون گفت
سوهو خندید
•رفتم خرید و کارای تولدتو انجام دادم
•سرت چطوره؟
-خوبه هیونگ
-میگم چرا این ادب نشده؟
به سوبیک اشاره کرد
•مگه چیکار کرده؟
-هیچی
-یکم دیگه بیا اتاق کارم
گفت و سمت اتاقش رفت
★†★†★★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
اقاااااااا یعنی چی برش گردونههههههههه
مثلااااا گروگانگیریییییی
پسر عینکی نزدیکشون شد
> سلام چانی من
لبخندی زد
چانیول از جاش بلند شد و با مهربونی نسخشو بغل کرد
-چانگمین دلم برات تنگ شده بود
> منم همینطور کوچولو
-یاااا تو فقط دو دقیقه ازم بزرگتری
سوبیک تا اون موقع با چشمای گرد نگاشون میکرد با شنیدن حرفاشون متوجه شد دوقلو ان
چانگمین که متوجه دختر بچه شد روبه چان گفت:
> برده اوردی؟ اینکه به نظرم خیلی بچس
-نه
> پس کیه؟
-دختر بک
> چی؟؟ دختر بکهیون پیش تو چیکار میکنه؟
*فلش بک*
> از این طرفا چنی چ عجب یادی از رفیقت کردی
×واقعا سرم شلوغه چانگمین ببخشید
> اشکال نداره
> اتفاقی افتاده؟
×عاام راستش دختر بکهیون گم شده
×به احتمال زیاد کار چانه
> هعییی
> حتی اگه پیش چان باشه نگرانش نباش
> راسته از اون بچه متنفره ولی چون اون دختر زیادی شبی بیونه فکر نکنم چان بتونه اذیتش کنه
×امیدوار
> چند روز زیگه تولد چانه میرم عمارتش
×ممنونم
*پایان فلش بک*
-گروگانه
> من که از کارای تو سر در نمیارم
چان پوزخندی زد
-به بک بگو دخترشو خیلی زود پس میدم
چشمکی به سوبیک زد
چانگمین نفس عمیقی کشید
> چانیول میدونی امروز تولد دختر بکه؟
-عع؟
چان به سوبیک نگاه کرد
> چان تو که کینه ای نبودی
> بک اینقدر دوست داره که تاریخ تولد دخترشو با تولد تو یکی کرده.. بفهم
-بس کن اره من کینه ایم
-اصلا همین امشب دخترشو بش میدم
> الان شد
> خب پس داداشی شب میام فعلا کار دارم
- باشه
بعد از رفتن چانگمین روبه سوبیک گفت:
-دنبالم بیا
سوبیک بدون محل گذاشتن به حرف چانیول مشغول خوردن کیکش شد
-مگه با تو نیستم؟
سوبیک جوری رفتار کرد که انگار چانیول وجود نداره
خواست سمت سوبیک بره که با شنیدن صدای در متوقف شد
-آه سوهویا کجا بودی
با لبای اویزون گفت
سوهو خندید
•رفتم خرید و کارای تولدتو انجام دادم
•سرت چطوره؟
-خوبه هیونگ
-میگم چرا این ادب نشده؟
به سوبیک اشاره کرد
•مگه چیکار کرده؟
-هیچی
-یکم دیگه بیا اتاق کارم
گفت و سمت اتاقش رفت
★†★†★★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
اقاااااااا یعنی چی برش گردونههههههههه
مثلااااا گروگانگیریییییی
۴.۹k
۱۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.