پارت سی و چهار
★†★†★★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
سوهو بعد از رفتن چان سمت سوبیک گفت:
•برو تو اتاقت
+اتاق؟
•عاام ن تو که اتاق نداری
•دنبالم بیا
بعد از تموم کردن حرفش از پله ها بالا رفت
سوبیک دنبال سوهو راه افتاد
•فکنم اتاق تائو یه تخت اضافه داره
سمت اتاق تائو رفت و درو باز کرد
با دیدن شیشه های الکل چشماش گرد شد
•تائویا
تائو روی زمین افتاده بود
سوهو به قدمای تند سمتش رفت و اونو بین بازوهاش گرفت
•تائو خوبی؟
> س.. سوهو... ولم... کرد
•کییی؟!
> ی... یوندا
> هرکاری... میکنم.. ا.. از.. اینجا... بیرون.. نمیره
به سرش ضربه زد
•هزاربار گفتم هرزه های بار موندگار نیستن
•ی بلایی سر دختره ی هرزه بیارم
اروم زیر لب گفت
•بلند شو عزیزم باید ببرمت بیمارستان
> نمیخوام.. و... ولم.. کن
تائو با بیحالی گفت و به سینه ی سوهو اروم مشت زد
•سادو
سوهو نگهبانو صدا زد و بلا فاصله سادو وارد اتاق شد
سوبیک کنار در خشکش زده بود با وارد شدن سادو از در فاصله گرفت
سادو واقعا ترسناک بود
قد بلندی داشت و نصف صورتش سوخته بود، چشم چپش مصنوعی بود
"بله قربان
سادو با صدای بم روبه سوهو گفت و زیر چشمی به سوبیک که معلوم بود ترسیده نگاه کرد
•بیا، بیا اینو ببرش بیمارستان
سوهو گفت و به تائو که تو بغلش بود اشاره کرد
سادو سمت تائو خم شد ولی تائو با صدایی که بخاطر گریه زیاد خش دار بود داد زد
> گفتمممممم ولمممم کنید
•تائو اروم باش لطفا
سادو با زور تائو رو بلند کرد
" قربان اروم باشید
> چرا نمیفهمی نمیخوااااام ول...
با اومدن چانیول حرفش نمیه تموم موند
-اینجا چه خبره؟!
با اخمایی که توهم بود گفت
•دوباره مست کرده با اینکه به الکل حساسیت داره
-تائو میدونی که تو از ماموریت سه سال پیش هیچ فعالیتی نکردی؟ الانم که گذاشتم اسنجا زندگی کنی...
تائو وسط حرف چانیول گرفت:
> ر.. رئیس
-خفه شو چطور جرئت میکنی حرف منو قط کنی؟ داشتم میگفتم بهت لطف کردم که گذاشتم اینجا زندگی کنی ولی تو داری ارامش اینجارو بهم میزنی
با تموم شدن حرفش اسلحشو از جیبش بیرون اورد و مستقیم به قلب تائو شلیک کرد
همه شوکه شدن!!!
سوهو باورش نمیشد... نه.. امکان نداشت تائو بمیره
سادو با احساس گرمی خون روی دستش چشماشو بست
سوبیکم که از اول وحشت کرده بود بیشتر وحشت کرد
اینا آدم بودن؟!
چطور میتونن اینقدر راحت جون همو بگیرن
همه با وحشت به هم نگا میکردن غیر چانیول که با یه کلمه سکوت رو شکست:
-سوهو
•ب.. بله
-بیا اتاقم
-سادو از شرش خلاص شو
به جنازه تائو اشاره کرد و از اتاق بیرون رفت
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #تنهایی #عاشقانه
سوهو بعد از رفتن چان سمت سوبیک گفت:
•برو تو اتاقت
+اتاق؟
•عاام ن تو که اتاق نداری
•دنبالم بیا
بعد از تموم کردن حرفش از پله ها بالا رفت
سوبیک دنبال سوهو راه افتاد
•فکنم اتاق تائو یه تخت اضافه داره
سمت اتاق تائو رفت و درو باز کرد
با دیدن شیشه های الکل چشماش گرد شد
•تائویا
تائو روی زمین افتاده بود
سوهو به قدمای تند سمتش رفت و اونو بین بازوهاش گرفت
•تائو خوبی؟
> س.. سوهو... ولم... کرد
•کییی؟!
> ی... یوندا
> هرکاری... میکنم.. ا.. از.. اینجا... بیرون.. نمیره
به سرش ضربه زد
•هزاربار گفتم هرزه های بار موندگار نیستن
•ی بلایی سر دختره ی هرزه بیارم
اروم زیر لب گفت
•بلند شو عزیزم باید ببرمت بیمارستان
> نمیخوام.. و... ولم.. کن
تائو با بیحالی گفت و به سینه ی سوهو اروم مشت زد
•سادو
سوهو نگهبانو صدا زد و بلا فاصله سادو وارد اتاق شد
سوبیک کنار در خشکش زده بود با وارد شدن سادو از در فاصله گرفت
سادو واقعا ترسناک بود
قد بلندی داشت و نصف صورتش سوخته بود، چشم چپش مصنوعی بود
"بله قربان
سادو با صدای بم روبه سوهو گفت و زیر چشمی به سوبیک که معلوم بود ترسیده نگاه کرد
•بیا، بیا اینو ببرش بیمارستان
سوهو گفت و به تائو که تو بغلش بود اشاره کرد
سادو سمت تائو خم شد ولی تائو با صدایی که بخاطر گریه زیاد خش دار بود داد زد
> گفتمممممم ولمممم کنید
•تائو اروم باش لطفا
سادو با زور تائو رو بلند کرد
" قربان اروم باشید
> چرا نمیفهمی نمیخوااااام ول...
با اومدن چانیول حرفش نمیه تموم موند
-اینجا چه خبره؟!
با اخمایی که توهم بود گفت
•دوباره مست کرده با اینکه به الکل حساسیت داره
-تائو میدونی که تو از ماموریت سه سال پیش هیچ فعالیتی نکردی؟ الانم که گذاشتم اسنجا زندگی کنی...
تائو وسط حرف چانیول گرفت:
> ر.. رئیس
-خفه شو چطور جرئت میکنی حرف منو قط کنی؟ داشتم میگفتم بهت لطف کردم که گذاشتم اینجا زندگی کنی ولی تو داری ارامش اینجارو بهم میزنی
با تموم شدن حرفش اسلحشو از جیبش بیرون اورد و مستقیم به قلب تائو شلیک کرد
همه شوکه شدن!!!
سوهو باورش نمیشد... نه.. امکان نداشت تائو بمیره
سادو با احساس گرمی خون روی دستش چشماشو بست
سوبیکم که از اول وحشت کرده بود بیشتر وحشت کرد
اینا آدم بودن؟!
چطور میتونن اینقدر راحت جون همو بگیرن
همه با وحشت به هم نگا میکردن غیر چانیول که با یه کلمه سکوت رو شکست:
-سوهو
•ب.. بله
-بیا اتاقم
-سادو از شرش خلاص شو
به جنازه تائو اشاره کرد و از اتاق بیرون رفت
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #تنهایی #عاشقانه
۳.۷k
۱۸ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.