Monster in the forest
Monster in the forest
فصل ۳ پارت ۲۴
جین:*برای خودش روی مبل لم میده* آخیییش... بالاخره آرامش..
(..........)
یونگی: اتاق تهیونگ و جیمین ازمون جداس
جونگ کوک: تقصیر خودشونه..
ا.ت:*بیچاره تازه متوجه میشه با جونگ کوک و یونگی توی اتاق تنهاس*ولی به روش نمیاره*
یونگی: خب من رفتم بکپم خوش بگذره..
ا.ت:..............
جونگ کوک: کپک زدی از بس خوابیدی🗿
یونگی: تو چیکار داری بچه
جونگ کوک: بچه جد و آبادته😑
یونگی: انقدر سر صدا نکن مگرنه سرت از تنت جدا میکنم..*میکپه*
جونگ کوک:*رو به ا.ت* تو چرا یه گوشه کز کردی؟
ا.ت: من؟ نه من برای چی
جونگ کوک: هوم..
☆یک ساعت خودشون تنها میموندن؟ لااقل یونگی خواب بود...براش عجیب بود که مثل دفعه ی قبل مثل سگ و گربه به همدیگه نمیپریدن و انقدر خوب با هم رفتار میکنن...شاید واقعا رفتارشون با هم خوب شده باشه..☆
(چند دقیقه بعد_سکوت_)
ا.ت:*با انگشتاش بازی میکنه*
جونگ کوک:*برای بار هزارم همه جا رو دید میزنه*
...............
جونگ کوک: نمیخوای بحرفی؟
ا.ت: چی بگم؟
جونگ کوک: به هر حال یه ساعت تنهاییم حوصلم سر رفت خو...بیا با هم بازی کنیم😁
ا.ت: چه بازی؟
جونگ کوک: جرعت حقیقت
ا.ت: بورو گومشو😑
جونگ کوک: نه دیگه اینبار مثل آدم بازی میکنم
ا.ت: نه کلا حوصله ندارم...تشنمه
جونگ کوک: شاید به حرفت گوش دادن بهشون بگو
ا.ت:*در حالی که سمت در میره* روزی انتظار نداشتم توی خونه ی خودم زندانیم کنن😐
..............
ا.ت:*عربده* جیهوپ اوپااااااا جیهیووووننننن
جیهوپ: هااااااا
ا.ت: من تشنمههههه
جیهوپ: گفتم یک ساعت بدون آب و غذا
ا.ت: پدصگگگ توی خونه ی خودم زندانیم کردی لااقل آبی بهم بدهههه
جیهوپ:....خب باشه بهت میدم
جونگ کوک: به منم بدهههه
جیهوپ: به تو دیگه عمرا بدم
جونگ کوک: آخه چرا؟🥺
جیهوپ: چون که زیرا
جونگ کوک:*پسر بیچاره ام ناراحت میشه*
جیهوپ:*قفل اتاقشونو باز میکنه و لیوان آبو به ا.ت میده*
ا.ت: ممنان
جیهوپ: خواهیش..*درو میبنده و دوباره قفلش میکنه*
ا.ت:*نصفشو میخوره*با صدای آروم* هی..
جونگ کوک: هوم؟
ا.ت: از این طرفش نخوردم
جونگ کوک:*میگیرتش* عه مرسی😁
ا.ت:*خنده*
یونگی:*با چشمای بسته کش و قوصی به خودش میده* من خواب بودم چیشد..
ا.ت: تو فعلا به خوابت ادامه بده بعد بپرس چیشد😐
یونگی:*همچنان خوابالو با چشمای بسته بلند میشه* نه بیدار شدم..
جونگ کوک: مطمئنی؟😐
یونگی: اوهوم..
ا.ت: خب خبری نیست
یونگی: پس شب بخیر..
جونگ موک: محض اطلاعت الان بعد از ظهره
یونگی: هوم..
ا.ت: مردم گربه دارن ما هم گربه داریم😐
جونگ کوک: صحیح
یونگی: پس لابد میخواین براتون میو میو کنم😐
ا.ت: عه توروخودا بکن🥺
یونگی: برو بینیم باو
ا.ت: جان منننن🥺🥺🥺
یونگی:*نگاه تاسف بار*
ا.ت: توروخووووووداااااا
یونگی:*کیوت* میو..
ا.ت: جـیــیـیـیـیـیـیـیـغ!!!!
یونگی: مرض😑
جونگ کوک: دو تاتون اسکلین😐
نمیدونین با چه بدبختی دارم براتون پارت میزارم😑
مامانم رفته حمومو بشوره حواسش به گوشیش نیست یس😁😂
فصل ۳ پارت ۲۴
جین:*برای خودش روی مبل لم میده* آخیییش... بالاخره آرامش..
(..........)
یونگی: اتاق تهیونگ و جیمین ازمون جداس
جونگ کوک: تقصیر خودشونه..
ا.ت:*بیچاره تازه متوجه میشه با جونگ کوک و یونگی توی اتاق تنهاس*ولی به روش نمیاره*
یونگی: خب من رفتم بکپم خوش بگذره..
ا.ت:..............
جونگ کوک: کپک زدی از بس خوابیدی🗿
یونگی: تو چیکار داری بچه
جونگ کوک: بچه جد و آبادته😑
یونگی: انقدر سر صدا نکن مگرنه سرت از تنت جدا میکنم..*میکپه*
جونگ کوک:*رو به ا.ت* تو چرا یه گوشه کز کردی؟
ا.ت: من؟ نه من برای چی
جونگ کوک: هوم..
☆یک ساعت خودشون تنها میموندن؟ لااقل یونگی خواب بود...براش عجیب بود که مثل دفعه ی قبل مثل سگ و گربه به همدیگه نمیپریدن و انقدر خوب با هم رفتار میکنن...شاید واقعا رفتارشون با هم خوب شده باشه..☆
(چند دقیقه بعد_سکوت_)
ا.ت:*با انگشتاش بازی میکنه*
جونگ کوک:*برای بار هزارم همه جا رو دید میزنه*
...............
جونگ کوک: نمیخوای بحرفی؟
ا.ت: چی بگم؟
جونگ کوک: به هر حال یه ساعت تنهاییم حوصلم سر رفت خو...بیا با هم بازی کنیم😁
ا.ت: چه بازی؟
جونگ کوک: جرعت حقیقت
ا.ت: بورو گومشو😑
جونگ کوک: نه دیگه اینبار مثل آدم بازی میکنم
ا.ت: نه کلا حوصله ندارم...تشنمه
جونگ کوک: شاید به حرفت گوش دادن بهشون بگو
ا.ت:*در حالی که سمت در میره* روزی انتظار نداشتم توی خونه ی خودم زندانیم کنن😐
..............
ا.ت:*عربده* جیهوپ اوپااااااا جیهیووووننننن
جیهوپ: هااااااا
ا.ت: من تشنمههههه
جیهوپ: گفتم یک ساعت بدون آب و غذا
ا.ت: پدصگگگ توی خونه ی خودم زندانیم کردی لااقل آبی بهم بدهههه
جیهوپ:....خب باشه بهت میدم
جونگ کوک: به منم بدهههه
جیهوپ: به تو دیگه عمرا بدم
جونگ کوک: آخه چرا؟🥺
جیهوپ: چون که زیرا
جونگ کوک:*پسر بیچاره ام ناراحت میشه*
جیهوپ:*قفل اتاقشونو باز میکنه و لیوان آبو به ا.ت میده*
ا.ت: ممنان
جیهوپ: خواهیش..*درو میبنده و دوباره قفلش میکنه*
ا.ت:*نصفشو میخوره*با صدای آروم* هی..
جونگ کوک: هوم؟
ا.ت: از این طرفش نخوردم
جونگ کوک:*میگیرتش* عه مرسی😁
ا.ت:*خنده*
یونگی:*با چشمای بسته کش و قوصی به خودش میده* من خواب بودم چیشد..
ا.ت: تو فعلا به خوابت ادامه بده بعد بپرس چیشد😐
یونگی:*همچنان خوابالو با چشمای بسته بلند میشه* نه بیدار شدم..
جونگ کوک: مطمئنی؟😐
یونگی: اوهوم..
ا.ت: خب خبری نیست
یونگی: پس شب بخیر..
جونگ موک: محض اطلاعت الان بعد از ظهره
یونگی: هوم..
ا.ت: مردم گربه دارن ما هم گربه داریم😐
جونگ کوک: صحیح
یونگی: پس لابد میخواین براتون میو میو کنم😐
ا.ت: عه توروخودا بکن🥺
یونگی: برو بینیم باو
ا.ت: جان منننن🥺🥺🥺
یونگی:*نگاه تاسف بار*
ا.ت: توروخووووووداااااا
یونگی:*کیوت* میو..
ا.ت: جـیــیـیـیـیـیـیـیـغ!!!!
یونگی: مرض😑
جونگ کوک: دو تاتون اسکلین😐
نمیدونین با چه بدبختی دارم براتون پارت میزارم😑
مامانم رفته حمومو بشوره حواسش به گوشیش نیست یس😁😂
۲۴.۹k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.